افتادن
        
     
    
								
        نویسه گردانی:
        ʼFTADN
    
							
    
								
        افتادن /'oftādan/ معنی ۱. از بالا به پایین افتادن؛ سقوط کردن؛ فرود آمدن. ۲. [عامیانه، مجاز] بیاستفاده در جایی رها شدن. ۳. [عامیانه، مجاز] بستری یا زمینگیر شدن. ۴. وقوع حادثهای بهصورت ناگهانی. ۵. در موقعیتی یا مسیری قرار گرفتن. ۶. [عامیانه، مجاز] سقط شدن جنین. ۷. [قدیمی] تابیدن. ۸. [عامیانه، مجاز] حذف شدن یا نادیده گرفته شدن بهصورت سهوی. ۹. [عامیانه، مجاز] مهمان شدن معمولاً بدون دعوت. ۱۰. مصادف شدن. ۱۱. [عامیانه] رد شدن؛ مردود شدن. ۱۲. [عامیانه] با کسی همصحبت شدن و معاشرت کردن. ۱۳. [عامیانه، مجاز] از دست دادن مقاومت. ۱۴. [عامیانه] فهمیده شدن. ۱۵. حمله کردن. ۱۶. [عامیانه] انجام کاری بهصورت عادت. ۱۷. [قدیمی] شدن. ۱۸. [قدیمی] عارض شدن. ۱۹. [قدیمی] واقع شدن. فرهنگ فارسی عمید
    
							
    
    
    
        
            واژه های همانند
        
        
            
    ۱۶۹ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۸ ثانیه
								
    
    
									
            
										
                
                
                    
											
                        نام  از شکم  افتادن . [ اَ ش ِ ک َ اُ دَ ] (مص  مرکب ) نابوده  و معدوم  شدن . (ناظم  الاطباء).
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        در پوستین یا بهپوستین کسی افتادن یا رفتن ؛ بد او گفتن . غیبت او کردن . او را هجا گفتن. در غیاب او بدی وی گفتن. مرطلة. اطاله ٔ لسان: تو نیز اگر بخفتی ...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        سنگ  بر شیشه  افتادن . [ س َ ب َ شی  ش َ / ش ِ اُ دَ ] (مص  مرکب ) کنایه  از توبه  کردن . از شراب  خوردن  و عیش  منغص  شدن  و کردن . (آنندراج ). توبه ...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        سنگ  در موزه  افتادن . [ س َ دَ م َ / مو زَ / زِ اُ دَ ] (مص  مرکب ) کنایه  از اقامت  کردن . (برهان ) (فرهنگ  رشیدی ). کنایه  از حرکت  بازماندن . (آنن...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        سیل  در خرمن  افتادن . [ س َ / س ِ دَ خ َ م َ اُ دَ ] (مص  مرکب ) کنایه  از مضطرب  و بی آرام  و پریشان  شدن . (آنندراج ).
                    
										
                 
            
									 
        
            
        
            
										
                
                
                    
											
                        قحط در علف خانه  افتادن . [ ق َ دَ ع َ ل َ ن َ / ن ِ اُ دَ ] (مص  مرکب ) کنایه  از عمر به  آخر رسیدن  است . قحط در علف خانه  افتاد؛ یعنی  عمر به  آخر ...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        گرم  افتادن  در کار کسی . [ گ َ اُ دَ دَ رِ ک َ ] (مص  مرکب ) بجد مشغول  شدن  در کار وی  : بار دیگر باز گرم  افتادم  اندر کار اوباز نشکیبم  همی  یک  س...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        به حالتی گفته میشود که کسی در تلاش برای کسب سود زیاد، ناگهان دچار خسران و ضرر شدیدتری میشود