اجازه ویرایش برای همه اعضا

افتادن

نویسه گردانی: ʼFTADN
افتادن /'oftādan/ معنی ۱. از بالا به‌ پایین افتادن؛ سقوط کردن؛ فرود آمدن. ۲. [عامیانه، مجاز] بی‌استفاده در جایی رها شدن. ۳. [عامیانه، مجاز] بستری یا زمین‌گیر شدن. ۴. وقوع حادثه‌ای به‌صورت ناگهانی. ۵. در موقعیتی یا مسیری قرار گرفتن. ۶. [عامیانه، مجاز] سقط شدن جنین. ۷. [قدیمی] تابیدن. ۸. [عامیانه، مجاز] حذف شدن یا نادیده گرفته شدن به‌صورت سهوی. ۹. [عامیانه، مجاز] مهمان شدن معمولاً بدون دعوت. ۱۰. مصادف شدن. ۱۱. [عامیانه] رد شدن؛ مردود شدن. ۱۲. [عامیانه] با کسی هم‌صحبت شدن و معاشرت کردن. ۱۳. [عامیانه، مجاز] از دست دادن مقاومت. ۱۴. [عامیانه] فهمیده شدن. ۱۵. حمله کردن. ۱۶. [عامیانه] انجام کاری به‌صورت عادت. ۱۷. [قدیمی] شدن. ۱۸. [قدیمی] عارض شدن. ۱۹. [قدیمی] واقع شدن. فرهنگ فارسی عمید
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۶۹ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۳ ثانیه
ره افتادن . [ رَه ْ اُ دَ ](مص مرکب ) کنایه از ریختن دزدان بر سر مردم و غارت کردن مال ایشان باشد. (برهان ). || زیان و نقصان رسیدن . (از ...
خیز افتادن . [ اُ دَ ] (مص مرکب ) ورم کردن . آماس کردن . آماه کردن . متورم شدن . خیزآوردن . (یادداشت مؤلف ).
دور افتادن . [ اُ دَ ] (مص مرکب ) فاصله گزیدن . جدا شدن . || جداماندن . دور ماندن . (یادداشت مؤلف ). فاصله پیدا کردن : که مرد دلیر است و باد...
کار افتادن . [ اُ دَ ] (مص مرکب ) با کسی معامله کردن . معامله افتادن . (آنندراج ). کار ببودن . || سر و کار پیداکردن : با روی تو گر چشم مرا کا...
شور افتادن . [اُ دَ ] (مص مرکب ) وجد و شوق حاصل شدن : شوری ز وصف روی تو در خانقه فتادصوفی طریق خانه ٔ خمار برگرفت .سعدی .- شور افتادن دل ؛...
گذر افتادن . [ گ ُ ذَ اُ دَ ] (مص مرکب ) گذر اوفتادن . اتفاقاً عبور کردن از جایی . به طور اتفاقی رد شدن : ناگاه مادر او را گذر بدانجا افتاد. (ق...
گود افتادن . [ گ َ / گُو اُ دَ ] (مص مرکب ) به گودی فرورفتن ، چنانکه چشمان بیماری از لاغری و بیماری . به پستی و فروسوی گراییدن . رجوع به گود...
گیرافتادن . [ اُ دَ ] (مص مرکب ) در تداول عامه ، اسیر شدن . به دام آمدن . گرفتار شدن . مقید شدن . || در جایی گیر کردن . (یادداشت به خط مؤلف ...
لج افتادن . [ ل َ اُ دَ ] (مص مرکب ) (...با کسی )، با وی بستیزه برخاستن . آغاز ستیزه کردن با کسی .
لچ افتادن . [ ل ِ اُ دَ ] (مص مرکب ) بسیار ریم بیرون دادن ریش . سخت ریمناک شدن قرحه . ریم و قیح پیدا آمدن در ظاهر قرحه یا جراحتی . تباه ش...
« قبلی ۱ صفحه ۲ از ۱۷ ۳ ۴ ۵ ۶ ۷ ۸ ۹ ۱۰ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.