اجازه ویرایش برای همه اعضا

شی ء

نویسه گردانی: ŠY ʼ
شی ء. (شَ یا ش ) [ ع . ] (اِ.) 1 - آن چه که بتوان از آن اعلام و اخبار کرد، چیز. ج . اشیاء. 2 - مجهول (ریاضی). فرهنگ فارسی معین. ///////////////////////////////////////////////////////////////////////// زَمانه هیچ نبَخشَد که بازنَستانَد مَجو زِ سِفله مُرُوَّت که شیئُه لا شی‌ء ///////////////////// حافظ
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۲۷ مورد، زمان جستجو: ۰.۳۳ ثانیه
این واژه عربی است و پارسی آن اینهاست: ژانس (اوستایی: زانثَ) دِراپ (سنسکریت: دْراوْیَ) تِنک (کردی: ته نه ک)
صفتی به معنی کاردان و ماهر است... واژه 'ناشی' که منفی آن است بمعنی ناوارد و نا آشنا بیشتر رایج است!
"شی من" نام شبکه تلویزیون اختصاصی تازه تاسیس در حوزه معلولین و سازمان های مردم نهاد در معاونت فضای مجازی سازمان صدا و سیما می باشد. ماموریت ...
شی‌. (ا)، (زبان مازنی)، شوهر.
در گویش تسوج به معنای "زیر" است.
شی . (اِ) کنج و گوشه و زاویه . (ناظم الاطباء).
شی . [ ش َ / ش ِ ](اِ) شبنم در لهجه ٔ مردم قزوین . (یادداشت مؤلف ).
شی .[ ش َ / ش ِ ] (از ع ، اِ) مخفف شی ٔ. چیز : هنگام همت وی و هنگام جود وی شی ٔ است همچو لاشی و لاشی بود چو شی . منوچهری .همه دادند استعداد ه...
شی . [ ش َی ی ] (ع مص ) بریان کردن گوشت : شوی اللحم شیاً. (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (از مهذب الاسماء) (تاج المص...
شی . [ ش َی ی ] (ع ص ، اِ، از اتباع ) عی ّ شی ّ؛ از اتباع است : جاء بالعی و الشی ؛ یعنی اندک و هیچکاره آورد. مأخوذ من الشواء و هو الرذال . (م...
« قبلی صفحه ۱ از ۳ ۲ ۳ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.