ابوالقاسم
نویسه گردانی:
ʼBWʼLQASM
ابوالقاسم . [ اَ بُل ْ س ِ ] (اِخ ) ابن ابی العباس وزیر الاسفراینی . عوفی در ترجمه ٔ ابوعبداﷲ محمدبن صالح ولوالجی آورده است که : در عهد سلطان یمین الدوله محمود جملگی فضلا خواستند که دو بیت فارسی او را بتازی ترجمه کنند کسی را میسر نشد تا آنگاه که خواجه ابوالقاسم پسر وزیر ابوالعباس اسفراینی آنرا به تازی ترجمه کرد و آن دو بیت محمد صالح این است :
سیم دندانک و بس دانک و خندانک و شوخ
که جهان آنک بر ما لب او زندان کرد
لب او بینی و گوئی که کسی زیر عقیق
بامیان دو گل اندر شکری پنهان کرد.
و ترجمه ٔ خواجه ابوالقاسم این است که میگوید:
فِضّی ّثغر لبیب ضاحک عَرِم ٌ
من عشق مبسمه اصبحت مسجونا
بسکّر قد رأیت الیوم مبسمه
تحت العقیق بذاک الورد مکنونا.
رجوع به ابوالحسن علی بن فضل بن احمد اسفراینی و رجوع به ابوالقاسم محمدبن ابی العباس فضل بن احمد شود.
واژه های همانند
۵۴۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۵۳ ثانیه
ابوالقاسم . [ اَ بُل ْ س ِ ] (اِخ ) موسوی خونساری . جدّ مؤلف روضات الجنات . رجوع به ابوالقاسم جعفر... شود.
ابوالقاسم . [ اَ بُل ْ س ِ ] (اِخ ) مولی ابی بکر الصدیق بن ابی قحافه . صحابیست و او فتح خیبر را دریافته است .
ابوالقاسم .[ اَ بُل ْ س ِ ] (اِخ ) مهرانی . ظاهراً شاعری باستانی است . و از او در لغت نامه ٔ اسدی بیت ذیل آمده است :ای تن ار تو کارد باشی گوشت...
ابوالقاسم . [ اَ بُل ْ س ِ ] (اِخ ) میرزا بابر. رجوع به بابر (میرزا...) مکنی به ابی القاسم ... شود.
ابوالقاسم . [ اَ بُل ْ س ِ ] (اِخ ) ناصربن احمدبن بکر خوی . رجوع به ناصر... شود.
ابوالقاسم . [ اَ بُل ْ س ِ ] (اِخ ) ناصربن علی درگزینی انس آبادی . رجوع به ناصر... شود.
ابوالقاسم . [ اَ بُل ْ س ِ ] (اِخ ) ناصرالدین (سید...). رجوع به ناصرالدین ابوالقاسم (سید...) شود.
ابوالقاسم . [ اَ بُل ْ س ِ ] (اِخ ) ناصرالدین شاه قاجار. رضاقلیخان لله باشی هدایت در صفحه ٔ آخر روضةالصفا بناصرالدین شاه این کنیت را داده است ...
ابوالقاسم . [ اَ بُل ْس ِ ] (اِخ ) ناصرالملک همدانی نایب السلطنه ٔ سلطان احمدشاه قاجار. رجوع به ناصرالملک ابوالقاسم ... شود.
ابوالقاسم . [ اَ بُل ْ س ِ ] (اِخ ) نصرآبادی . محمد. رجوع به محمد نصرآبادی ... و تذکره ٔ نصرآبادیی ص 457 شود.