ابوالقاسم
نویسه گردانی:
ʼBWʼLQASM
ابوالقاسم . [ اَ بُل ْ س ِ ] (اِخ ) ابن ابی العباس وزیر الاسفراینی . عوفی در ترجمه ٔ ابوعبداﷲ محمدبن صالح ولوالجی آورده است که : در عهد سلطان یمین الدوله محمود جملگی فضلا خواستند که دو بیت فارسی او را بتازی ترجمه کنند کسی را میسر نشد تا آنگاه که خواجه ابوالقاسم پسر وزیر ابوالعباس اسفراینی آنرا به تازی ترجمه کرد و آن دو بیت محمد صالح این است :
سیم دندانک و بس دانک و خندانک و شوخ
که جهان آنک بر ما لب او زندان کرد
لب او بینی و گوئی که کسی زیر عقیق
بامیان دو گل اندر شکری پنهان کرد.
و ترجمه ٔ خواجه ابوالقاسم این است که میگوید:
فِضّی ّثغر لبیب ضاحک عَرِم ٌ
من عشق مبسمه اصبحت مسجونا
بسکّر قد رأیت الیوم مبسمه
تحت العقیق بذاک الورد مکنونا.
رجوع به ابوالحسن علی بن فضل بن احمد اسفراینی و رجوع به ابوالقاسم محمدبن ابی العباس فضل بن احمد شود.
واژه های همانند
۵۴۵ مورد، زمان جستجو: ۱.۱۴ ثانیه
ابوالقاسم . [ اَ بُل ْ س ِ ] (اِخ ) نصربن احمدبن نصربن مأمون بصری خبزارزی . رجوع به ابوالقاسم خبزارزی ... شود.
ابوالقاسم . [ اَ بُل ْ س ِ ] (اِخ ) نصیرالدین . رجوع به محمودبن المظفربن ابی توبه ... شود.
ابوالقاسم . [ اَ بُل ْ س ِ ] (اِخ ) نظام الملک . رجوع به محمودبن المظفربن ابی توبه مکنی به ابی القاسم ... شود.
ابوالقاسم . [ اَ بُل ْ س ِ ] (اِخ ) نوح بن منصوربن نوح بن نصربن احمدبن اسماعیل سامانی . ملقب بامیر رضی ملک مشرق . رجوع به نوح ... شود.
ابوالقاسم . [ اَ بُل ْ س ِ ] (اِخ ) نورالدین محمودبن زنگی بن آق سنقر. رجوع به محمودبن زنگی ... شود.
ابوالقاسم . [ اَ بُل ْ س ِ ] (اِخ ) نویری . رجوع به محمد نویری مالکی مکنی به ابی القاسم ... شود.
ابوالقاسم . [ اَ بُل ْ س ِ ] (اِخ ) نیشابوری . یکی از ادبای ایران . صاحب قاموس الاعلام گوید: او راست : کتاب کنج کنج [ شاید: گنج گنج یا کنج گن...
ابوالقاسم . [ اَ بُل ْ س ِ ] (اِخ ) (امیر سید...) نیشابوری . ابن علی . از علماء معاصر با سلاطین آق قویونلو. صاحب حبیب السیر آورده است : امیر ابوالق...
ابوالقاسم .[ اَ بُل ْ س ِ ] (اِخ ) نیشابوری . دبیر مسعودبن محمودبن سبکتکین . رجوع به تاریخ بیهقی چ ادیب ص 139 شود.
ابوالقاسم . [ اَ بُل ْ س ِ ] (اِخ ) وزیر مغربی . رجوع به حسین بن علی بن حسن بن محمدبن یوسف وزیر مغربی شود.