گفتگو درباره واژه گزارش تخلف ابومحمد نویسه گردانی: ʼBWMḤMD ابومحمد. [ اَ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) ابن عبدالباقی البغدادی الفرضی . معروف بقاضی البیمارستان . او راست : شرح مقاله ٔ عاشره ٔ اصول اقلیدس ۞ . رجوع بتاریخ الحکماء قفطی ، چ لیپزیک شود. واژه های قبلی و بعدی واژه های همانند ۷۰۴ مورد، زمان جستجو: ۱.۰۷ ثانیه واژه معنی ابومحمد ابومحمد.[ اَ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) سبطالخیاط عبداﷲبن علی . رجوع به عبداﷲبن علی ... و رجوع به سبطالخیاط... شود. ابومحمد ابومحمد. [ اَ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ )السدوسی . او راست کتاب معانی القرآن . (ابن الندیم ). ابومحمد ابومحمد.[ اَ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) سدی . رجوع به اسماعیل بن عبدالرحمن مفسر معروف به سدی و مکنی به ابومحمد شود. ابومحمد ابومحمد. [ اَ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) سعدبن حسن بن سلیمان توراتی . رجوع به سعد... شود. ابومحمد ابومحمد. [اَ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) سعیدبن ابی مریم . محدث است . ابومحمد ابومحمد. [ اَ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) سعیدبن جبیر. محدث است . رجوع به سعید... شود. ابومحمد ابومحمد. [ اَم ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) سعیدبن راشد سمّاک . محدث است . ابومحمد ابومحمد. [ اَ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) سعیدبن عامر الضبعی . محدث است . ابومحمد ابومحمد. [ اَ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) سعیدبن مبارک بن دهان نحوی . معروف به ابن دهان .رجوع به سعید... و رجوع به ابن دهان سعید... شود. ابومحمد ابومحمد. [ اَ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) سعیدبن مسیب بن حزن بن ابی وهب . محدث است . رجوع به سعید... شود. تعداد نمایش: 10 20 50 100 همه موارد « قبلی ۲۴ ۲۵ ۲۶ ۲۷ ۲۸ صفحه ۲۹ از ۷۱ ۳۰ ۳۱ ۳۲ ۳۳ بعدی » نظرهای کاربران نظرات ابراز شدهی کاربران، بیانگر عقیده خود آنها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست. برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود