گفتگو درباره واژه گزارش تخلف پز نویسه گردانی: PZ پز. [ پ ُ ] (فرانسوی ، اِ) ۞ بمعنی وضع و تظاهر و ادعا.در زبان فارسی بمعنی ریخت و هیأت و شکل و صورت : پزش را باش ! یعنی هیأت و ظاهر او را نگر.- بدپز ؛ بدشکل . بدریخت .- خوش پز ؛ خوش هیأت . خوش ریخت . زیبا.- امثال :پُزِ عالی جیب ِ خالی . واژه های قبلی و بعدی واژه های همانند ۶۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۴ ثانیه واژه معنی خوزی پز خوزی پز. [ پ َ ] (نف مرکب ) پزنده ٔ خوزی . کوفته پزنده . فرنی پز فرنی پز. [ ف ِ پ َ ] (نف مرکب ) آنکه فرنی می پزد. صاحب دکان فرنی پزی . دستی پز دستی پز. [ دَ پ َ ] (نف مرکب ) دستی پزنده . دست پز. نانوا که در خانه نان پزد. (یادداشت مرحوم دهخدا).- نان دستی پز ؛ که در تنور نپزند و با ساج... خشکه پز خشکه پز.[ خ ُ ک َ / ک ِ پ َ ] (نف مرکب مرخم ) آنکه نان روغنی ونان دوالکه و دو تنوره پزد. (یادداشت بخط مؤلف ). چلپک پز چلپک پز. [ چ َ پ َ پ َ ] (نف مرکب ) پزنده ٔ چلپک . (از آنندراج ذیل چلپک ). آن کس که در پختن چلپک مهارت دارد. کسی که چلپک پزد و چلپک پختن ... خاصه پز خاصه پز. [ خاص ْ ص َ/ ص ِ پ َ ] (نف مرکب ) نانوا که نان خوب و گران بها پزد. آنکه نان خوان شاه و امیر و دیگر بزرگان پزد. مقابل خرجی پز که نا... خرجی پز خرجی پز. [ خ َ پ َ ] (نف مرکب ) مقابل خاصه پز. خاصه پز و خرجی پز دو اصطلاحند درنانوایی و خرجی پز آن است که نان عمومی می پزد در مقابل خاصه پز و... خرده پز خرده پز. [ خ ُ دَ / دِ پ َ ] (نف مرکب )نانوائی که نانهای خود را بتعداد معین پزد و به افراد فروشد. آنکه عمده پز نیست . (یادداشت بخط مؤلف ). خردی پز خردی پز. [ خ ُ پ َ ] (نف مرکب ) آنکه مَرَق پزد. مرقه پز. مَرّاق . خردی فروش : زین سپس شاید سنایی گر نگویی هیچ مدح زآن کجا ممدوح تو خردی پز ... پاچه پز پاچه پز. [ چ َ / چ ِ پ َ ] (نف مرکب ) آنکه پاچه ٔ گوسفند پزد فروختن را : نگار پاچه پز من که دل سراچه ٔ اوست ...میرزا اشتها. تعداد نمایش: 10 20 50 100 همه موارد « قبلی ۱ ۲ صفحه ۳ از ۷ ۴ ۵ ۶ ۷ بعدی » نظرهای کاربران نظرات ابراز شدهی کاربران، بیانگر عقیده خود آنها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست. برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود