گفتگو درباره واژه گزارش تخلف پز نویسه گردانی: PZ پز. [ پ ُ ] (فرانسوی ، اِ) ۞ بمعنی وضع و تظاهر و ادعا.در زبان فارسی بمعنی ریخت و هیأت و شکل و صورت : پزش را باش ! یعنی هیأت و ظاهر او را نگر.- بدپز ؛ بدشکل . بدریخت .- خوش پز ؛ خوش هیأت . خوش ریخت . زیبا.- امثال :پُزِ عالی جیب ِ خالی . واژه های قبلی و بعدی واژه های همانند ۶۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۱ ثانیه واژه معنی پز عالی اشاره به فیس و افاده و خودنمایی تو خالی می باشد که معمولن با جیب خالی برابر می شود. آرام پز آرامپز. (به انگلیسی : slow cooker) دیگ و دیگچه ای بیشتر برقی در انواع و اشکال و ساخت ها و جنس های جوراجور است که خوراک را نرم نرم و در حرارت کم، (بین... یخنی پز یخنی پز. [ ی َ پ َ ](نف مرکب ) یخنی پزنده . که طعام یخنی پزد. که پختن یخنی پیشه دارد. (یادداشت مؤلف ). رجوع به یخنی شود. کماج پز کماج پز. [ ک ُ پ َ ] (نف مرکب ) آنکه کماج پزد. آنکه شغل وی پختن کماج باشد. کوره پز کوره پز. [ رَ / رِ پ َ ] (نف مرکب ) آجرپز. آهک پز. گچ پز. سفال پز. داشگر. فخاری . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). کوزه پز کوزه پز. [ زَ / زِ پ َ ] (نف مرکب ) سفال پز و آجرپز و کوزه گر. (ناظم الاطباء). خشت پز. (آنندراج ) : نشد پخته از کوزه پز نان من از او سوخت هرچند ا... فرنی پز فرنی پز. [ ف ِ پ َ ] (نف مرکب ) آنکه فرنی می پزد. صاحب دکان فرنی پزی . کاشی پز کاشی پز. [ پ َ ] (نف مرکب ) کسی که خشت کاشی میسازد. آنکه آوندهای کاشی میسازد. (ناظم الاطباء). کباب پز کباب پز. [ ک َ پ َ ] (نف مرکب ) که کباب پزد. پزنده ٔ کباب . گرده پز گرده پز. [ گ ِ دَ / دِ پ َ ] (نف مرکب ) آنکه نان گرد پزد. نان پز که نانهای او گرد باشد : همان گرده ٔ نرم چون لیف خزکز او پخته شد گرده ٔ گرده ... تعداد نمایش: 10 20 50 100 همه موارد « قبلی ۱ ۲ ۳ صفحه ۴ از ۷ ۵ ۶ ۷ بعدی » نظرهای کاربران نظرات ابراز شدهی کاربران، بیانگر عقیده خود آنها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست. برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود