گفتگو درباره واژه گزارش تخلف پز نویسه گردانی: PZ پز. [ پ ُ ] (فرانسوی ، اِ) ۞ بمعنی وضع و تظاهر و ادعا.در زبان فارسی بمعنی ریخت و هیأت و شکل و صورت : پزش را باش ! یعنی هیأت و ظاهر او را نگر.- بدپز ؛ بدشکل . بدریخت .- خوش پز ؛ خوش هیأت . خوش ریخت . زیبا.- امثال :پُزِ عالی جیب ِ خالی . واژه های قبلی و بعدی واژه های همانند ۶۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۹ ثانیه واژه معنی صابون پز صابون پز. [ بوم ْ پ َ ] (نف مرکب ) آنکه صابون پزد. کلوچه پز کلوچه پز. [ ک ُ چ َ / چ ِ پ َ ] (نف مرکب ) آنکه کلوچه پزد. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به کلوچه شود. کلیچه پز کلیچه پز. [ ک ُ چ َ / چ ِ پ َ ] (نف مرکب ) آنکه کلیچه پزد. آنکه کار وی پختن کلیچه باشد : نه آتش گل باغ جمشید بودکلیچه پز خوان خورشید بود. ... پز دادان این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید. هریسه پز هریسه پز. [ هََ س َ / س ِ پ َ ] (نف مرکب ) آنکه هریسه پزد و فروشد : جمله بازارها بسوخت و آغاز آن از دکان هریسه پزی بود. (تاریخ بخارا ص 113). پخت و پز پخت و پز. [ پ ُ ت ُ پ َ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) طبخ . پختن : پخت و پز خانه با فاطمه است . پخت و پزش خوب است - پخت و پز کردن ؛ در سِرّ قرا... تافتان پز تافتان پز. [ پ َ ] (نف مرکب ) کسی که نان تافتان سازد. تافتون پز. سیرآبه پز سیرآبه پز. [ ب َ / ب ِ پ َ ] (نف مرکب ) کسی که سیرآبه درست میکند. (ناظم الاطباء) : مرا غم بت سیرآبه پز بسینه بس است که گفته اند بس است ای... شیرینی پز شیرینی پز. [ پ َ ] (نف مرکب ) قناد. آنکه شیرینی سازد. حلوایی . شیرینی ساز. شیرینی فروش . (یادداشت مؤلف ). رجوع به شیرینی پزی شود. خوردنی پز خوردنی پز. [ خوَرْ / خُرْ دَ پ َ ] (نف مرکب ) خوراک پز. طباخ . آشپز. که غذا پزد : بهر شهر که درآمدی برسته ٔ طباخان و خوردنی پزان طواف کرد. (سن... تعداد نمایش: 10 20 50 100 همه موارد « قبلی ۱ ۲ ۳ ۴ ۵ صفحه ۶ از ۷ ۷ بعدی » نظرهای کاربران نظرات ابراز شدهی کاربران، بیانگر عقیده خود آنها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست. برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود