جابر
نویسه گردانی:
JABR
جابر. [ ب ِ ] (اِخ ) ابن عوف .صحابی است . وی برادر عبدالرحمان بن عوف صحابه ٔ مشهورپیغمبر میباشد وقتی که مروان حکم اموی از شام لشکری بمکه بجنگ عبداﷲبن زبیر فرستاد مهتر آن سپاه حبش بن دجله بود. جابر برادر عبدالرحمان عوف با لشکر از مدینه بمدد عبداﷲبن زبیر آمد و لشکر شام را شکست داد. (رجوع به تاریخ گزیده ص 263). و رجوع به الاصابة شود.
واژه های همانند
۱۳۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۶ ثانیه
جابر. [ ب ِ ] (اِخ ) رعینی . پدر سعیدبن جابر است . ابن عساکر او را در تاریخ خود آورد و گوید: حضرت رسول (ص ) را درک کرده و در فتح دمشق حضور دا...
جابر. [ ب ِ ] (اِخ ) سکری . رجوع به جابربن موهوب بن ظافربن جابربن منصور، و جابربن منصور شود.
جابر. [ ب ِ] (اِخ ) سوائی . رجوع به جابربن سمرةبن جنادة شود.
جابر. [ ب ِ] (اِخ ) صباح . رجوع به جابربن مبارک آل صباح شود.
جابر. [ ب ِ ] (اِخ )صدفی . رجوع به جابربن ماجد شود.
جابر. [ب ِ ] (اِخ ) صوفی . مکنی به ابوموسی و بروایتی ابوعبداﷲ. رجوع به جابربن حیان بن عبداﷲ کوفی طرطوسی شود.
جابر. [ ب ِ ] (اِخ ) عبدی . رجوع به جابربن عبدالعبدی و به جابربن حارث عبدی شود.
جابر. [ ب ِ ] (اِخ ) عقیلی . رجوع به جابربن عبداﷲبن جابر عقیلی شود.
جابر. [ ب ِ ] (اِخ ) العلاف ، او را در علل ترمذی و مسند ابی یعلی از طریق ابن زبیر از عایشه رضی اﷲ عنها مرفوعاً روایتی است که : نماز گزاردن د...
جابر. [ ب ِ ] (اِخ ) فارسی . رجوع به جابربن یزید فارسی شود.