اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

جابر

نویسه گردانی: JABR
جابر. [ ب ِ ] (اِخ ) ابن عوف .صحابی است . وی برادر عبدالرحمان بن عوف صحابه ٔ مشهورپیغمبر میباشد وقتی که مروان حکم اموی از شام لشکری بمکه بجنگ عبداﷲبن زبیر فرستاد مهتر آن سپاه حبش بن دجله بود. جابر برادر عبدالرحمان عوف با لشکر از مدینه بمدد عبداﷲبن زبیر آمد و لشکر شام را شکست داد. (رجوع به تاریخ گزیده ص 263). و رجوع به الاصابة شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۳۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۴ ثانیه
جابر. [ ب ِ ] (اِخ ) ابن نوح یا ابن عبداﷲ. محدث است و در زمان عمربن عبدالعزیز میزیست . رجوع به سیرة عمربن عبدالعزیز ص 208 شود.
جابر. [ ب ِ ] (اِخ ) ابن یاسربن عویص بن رعینی . ابن منده گوید که نام وی در میان صحابه ذکر شده است . ابن یونس گوید که وی در فتح مصر حضو...
جابر. [ ب ِ ] (اِخ ) ابن یزید. مکنی به ابوالجهم . از ربیعبن انس روایت کند. ابوزرعه گفته است او را نمیشناسم . - انتهی . و در مسند احمد است که...
جابر. [ ب ِ ] (اِخ ) ابن یزید فارسی . طوسی او را در رجال شیعه آورده و گوید کنیه ٔ وی ابوالقاسم است . وی حدیث را ازامام حسن عسکری (ع ) استم...
جابر. [ ب ِ ] (اِخ ) ابن یزید جعفی . کنیتش ابویزید یا ابومحمد و از اصحاب علی (ع ) بوده . وی قائل برجعت او بدنیا بود.او از عطا و شعبی روایت دا...
جابر. [ ب ِ ] (اِخ ) ابن یزید از مسروق روایت دارد و فرقدالسبخی از او روایت کند. ابوزرعة گفته است که او شناخته نشده است . و این شخص غیر از ...
جابر. [ ب ِ ] (اِخ ) احمسی بجلی . رجوع به جابربن طارق بن ابی طارق بن عوف شود.
جابر. [ ب ِ ] (اِخ ) ازدی . رجوع به جابربن معاذ و جابربن کعب بن کرمان بن طرفةبن وهب بن مازن ... شود.
جابر. [ب ِ ] (اِخ ) اسدی . رجوع به جابربن ابی سَبْرَة شود.
جابر. [ ب ِ ] (اِخ ) اسدی کوفی . از رجال شیعه است . رجوع به جابربن سُمَیرة شود.
« قبلی ۳ ۴ ۵ ۶ ۷ صفحه ۸ از ۱۴ ۹ ۱۰ ۱۱ ۱۲ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.