جابر
نویسه گردانی:
JABR
جابر. [ ب ِ ] (اِخ ) ابن عوف .صحابی است . وی برادر عبدالرحمان بن عوف صحابه ٔ مشهورپیغمبر میباشد وقتی که مروان حکم اموی از شام لشکری بمکه بجنگ عبداﷲبن زبیر فرستاد مهتر آن سپاه حبش بن دجله بود. جابر برادر عبدالرحمان عوف با لشکر از مدینه بمدد عبداﷲبن زبیر آمد و لشکر شام را شکست داد. (رجوع به تاریخ گزیده ص 263). و رجوع به الاصابة شود.
واژه های همانند
۱۳۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۴ ثانیه
جابر.[ ب ِ ] (اِخ ) مزنی . رجوع به جابربن عمر مزنی شود.
جابر. [ ب ِ ] (اِخ ) مغربی . رجوع به جابربن حیان مغربی شود.
جابر. [ ب ِ ] (اِخ ) مکفوف . رجوع به جابربن اعصم مکفوف شود.
جابر. [ ب ِ ] (اِخ ) نجفی . رجوع به جابربن عباس نجفی شود.
جابر. [ ب ِ ] (اِخ ) نخعی . که جابر صبیانی کوفی نیز گفته شده است . رجوع به جابربن ابخرالنخعی شود.
جابر. [ ب ِ ] (اِخ ) یمامی . رجوع به جابربن عبداﷲ یمامی شود.
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
نام روستایی در نزدیکی شهرک ولی عصر ( سرتنگ ) از توابع بدره در استان ایلام است . ایل جابری که از طوایف کرد فهلوی یا فیلی و شاخه بدره است در این منطقه ...
ام جابر. [ اُم ْ م ِ ب ِ ] (ع اِ مرکب ) هریسه . || دلو. (المرصع).