گفتگو درباره واژه گزارش تخلف جعفر نویسه گردانی: JʽFR جعفر. [ ج َ ف َ ] (اِخ ) کیمیاگری که زرجعفری بدو منسوب است . (از برهان قاطع) : تو در فضل بس بهتر از جعفری که دادی به هر کس زر جعفری . (شرفنامه ٔ منیری ).رجوع به جعفری (زر) شود. واژه های قبلی و بعدی واژه های همانند ۱۹۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۱ ثانیه واژه معنی جعفر جعفر. [ ج َ ف َ ] (اِخ ) امیر سید...مکنی به ابوالخلیل ، ممدوح قطران تبریزی بوده است :ز روزنامه ٔ شاهان چنین دهند خبرچنین کنند بزرگان چیره دس... جعفر جعفر. [ ج َ ف َ ] (اِخ ) (سید ...) امیرعلیشیر نوائی در تذکره گوید: پسر محمد نوربخش است و برادر شاه قاسم انوار است و طبع خوب دارد اما پدرش دعوی ... جعفر جعفر. [ ج َ ف َ ] (اِخ ) (میرزا ...) حقایق نگار. نام او را ملک الشعرای بهار در کتاب سبک شناسی زیر عنوان منشیان عهد فتحعلی شاه و محمدشاه آورده ... جعفر جعفر. [ ج َ ف َ ] (اِخ ) (میرزا ...) ریاض همدانی ، ملک الشعرای بهار در کتاب سبک شناسی زیر عنوان منشیان عهد فتحعلی شاه و محمدشاه آورده است : م... جعفر این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید. جعفر جعفر. [ ج َ ف َ ] (اِخ ) ابن میمون . ابوعلی تابعی است . ام جعفر ام جعفر. [ اُم ْ م ِ ج َ ف َ ] (ع اِ مرکب ) مرغ خانگی . || اِست . (المرصع). ام جعفر ام جعفر. [ اُم ْ م ِ ج َ ف َ ] (اِخ ) (زبیده ) دختر جعفربن ابی جعفر منصور، دختر عم و زن هرون الرشید و مادر محمد امین بوده است . (از مجمل التواری... ام جعفر ام جعفر. [ اُم ْ م ِ ج َ ف َ ] (اِخ ) دختر عبداﷲبن عرفطه از زنان انصار که بصلاح و عفت و وفوردانش و درایت مشهور بوده است . رجوع به ریحانة ال... ام جعفر ام جعفر. [ اُم ْ م ِ ج َ ف َ ] (اِخ ) (عتابة) مادر جعفربن یحیی برمکی و زنی بود در نهایت فصاحت و طلاقت ، پس از برچیده شدن بساط برمکیان به فق... تعداد نمایش: 10 20 50 100 همه موارد « قبلی ۷ ۸ ۹ ۱۰ ۱۱ صفحه ۱۲ از ۲۰ ۱۳ ۱۴ ۱۵ ۱۶ بعدی » نظرهای کاربران نظرات ابراز شدهی کاربران، بیانگر عقیده خود آنها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست. برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود