اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

حم

نویسه گردانی: ḤM
حم . [ ح َم م ] (ع مص )گرم کردن . (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ). || تافتن تنور را به آتش . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || آب کردن . (اقرب الموارد):حم شحمه ؛ گداختن پیه را. (منتهی الارب ). || مقدر کردن خداوند. (اقرب الموارد). قضا کردن و حکم نمودن خداوند. || قضا کرده شدن . (منتهی الارب ). || حم ارتحال بعیر؛ شتابانیدن شتر را. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || حم امر؛ در اندوه انداختن کار کسی را. (از منتهی الارب )(اقرب الموارد). || تب کردن . و این بطور مجهول استعمال شود یا گفته شود: حَمَّت ُ حمی . (منتهی الارب ). || قصد کردن . (منتهی الارب ). || (ع اِ) دنبه و پیه گداخته یا بقیه ٔ پیه گداخته . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). حمة یکی آن . (از منتهی الارب ). || قصد. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). ماله حم و لاسم و بضم هر دو نیز آید، یعنی نیست او را خیر که مردم قصد وی کنند یا نه اندک دارد و نه بسیار. (از منتهی الارب ). مالی عنه حم و لا رم ،بفتح و بضم ؛ نیست مرا از آن چاره ای . || ج ِ حَمّاء. دبرها. (منتهی الارب ). رجوع به حماء شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۳۸۹ مورد، زمان جستجو: ۰.۷۴ ثانیه
هم گذاشتن . [ هََ گ ُ ت َ ] (مص مرکب ) بستن . بر هم گذاشتن کتاب را یا چشم را. (یادداشتهای مؤلف ).
هم مالیدن . [ هََ دَ ] (مص مرکب ) به هم مالیدن : رختها را هم مالید. (یادداشت مؤلف ).
هم تازیانه . [ هََ ن َ / ن ِ ] (ص مرکب ) کنایه از شریک در تاختن و تاراج کردن باشد. (از انجمن آرا). دو کس را گویند که در اسب تاختن و تاخت و ت...
در هم پیچیده، در هم فرو رفته
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
گرد هم آمدن . [ گ ِ دِ هََ م َ دَ ] (مص مرکب ) فراهم آمدن . با هم اجتماع کردن : بیا سوته دلان گرد هم آئیم که قدر سوته دل دلسوته دونه .باباطا...
گل هم کردن . [ گ َ ل ِ هََ ک َ دَ ] (مص مرکب ) در تداول عامه ، بهم پیوستن . به یکدیگر پیوستن . با هم یکی کردن . بهم انداختن .
باز هم آمدن . [ زِ هََ م َ دَ ] (مص مرکب ) بهم آمدن . التیام یافتن : ور نیز جراحت به دوا باز هم آیداز جای جراحت نتوان برد سنان را.سعدی (بد...
پشت هم انداز. [ پ ُ ت ِ هََ اَ ] (نف مرکب ) گَربِز.محیل . مکار. فریبنده . حیله باز. || مرتب کننده ٔ برگه ها و یادداشتهای کتاب لغتی بر ترتیب خاص...
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.