حم
نویسه گردانی:
ḤM
حم . [ ح َم م ] (ع مص )گرم کردن . (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ). || تافتن تنور را به آتش . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || آب کردن . (اقرب الموارد):حم شحمه ؛ گداختن پیه را. (منتهی الارب ). || مقدر کردن خداوند. (اقرب الموارد). قضا کردن و حکم نمودن خداوند. || قضا کرده شدن . (منتهی الارب ). || حم ارتحال بعیر؛ شتابانیدن شتر را. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || حم امر؛ در اندوه انداختن کار کسی را. (از منتهی الارب )(اقرب الموارد). || تب کردن . و این بطور مجهول استعمال شود یا گفته شود: حَمَّت ُ حمی . (منتهی الارب ). || قصد کردن . (منتهی الارب ). || (ع اِ) دنبه و پیه گداخته یا بقیه ٔ پیه گداخته . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). حمة یکی آن . (از منتهی الارب ). || قصد. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). ماله حم و لاسم و بضم هر دو نیز آید، یعنی نیست او را خیر که مردم قصد وی کنند یا نه اندک دارد و نه بسیار. (از منتهی الارب ). مالی عنه حم و لا رم ،بفتح و بضم ؛ نیست مرا از آن چاره ای . || ج ِ حَمّاء. دبرها. (منتهی الارب ). رجوع به حماء شود.
واژه های همانند
۳۸۹ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۵ ثانیه
دل بر هم خوردن . [ دِ ب َ هََ خوَر / خُر دَ ] (مص مرکب ) پریشان شدن دل . (آنندراج ). آشوب شدن دل . دل بهم خوردن . رجوع به دل بهم خوردن در...
" هم تنی و هم روانی " عبارتی است که در آیین و پیوند زناشویی ایرانیان و امروزه زرتشتیان بکار گرفته میشود.
این عبارت زیبا، گویای درونمایه ی فاخر و شکو...
هم مرکز بودن اشیا و اجسام به حالتی اطلاق می شود که دارای یک مرکز، محور و یا یک مبدا باشند. دایره، کره، استوانه، حلقه و یا دیسک ها می توانند با یک دیگر...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
معادلبودن جرم با انرژی، یا E=mc۲، یکی از مشهورترین معادلهها در فیزیک و از مهمترین نتیجهها در نظریه نسبیت خاص میباشد. در اینجا m جرم در حال سکون، ...
تو این کاره نیستی = توان انجام این کار را نداری، بلد نیستی، جراتش را نداری... و کلاً برای ذکر اطمینان از ناتوانی طرف مقابل در انجام کار.
کاسه ها بر هم خوردن . [ س َ / س ِ ب َ هََ خوَرْ / خُرْ دَ ] (مص مرکب ) کنایه از هنگامه ها پیدا شدن و غوغای عظیم . (آنندراج ) : دست رد بر سر معیو...
سنگ و سبو بر هم زدن . [ س َ گ ُ س َ ب َ هََ زَ دَ ] (مص مرکب ) در عبارت زیر کنایه از نزاع و جدال کردن که به کشته شدن یکی از دو طرف منتهی...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.