 
        
            خوان 
        
     
    
								
        نویسه گردانی:
        ḴWAN 
    
							
    
								
        خوان . [ خ ِ / خ ُ ] (معرب ، اِ) معرب  خوان  فارسی . هرچه  بر وی  طعام  خورند. (منتهی  الارب ) (از تاج  العروس ) (از لسان  العرب ). ج ، اَخْوِنة، خون .
    
							
    
    
    
        
            واژه های همانند
        
        
            
    ۶۲۸ مورد، زمان جستجو: ۰.۴۴ ثانیه
								
    
    
									
            
										
                
                
                    
											
                        خان آباد. (اِخ ) دهی  است  از دهستان  توابع ارسنجان  بخش  زرقان شهرستان  شیراز. واقع در 83 هزارگزی  خاور زرقان  و یک هزارگزی  راه  فرعی  خفرک  بتوابع ...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        خان آباد. (اِخ ) دهی  است  از بخش  کوهپایه ٔ شهرستان  اصفهان . واقع در 13 هزارگزی  جنوب  خاوری  کوهپایه  و 4 هزارگزی  جنوب  شوسه ٔ اصفهان  به  یزد. ای...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        تالش خان .[ ل ِ ] (اِخ ) امیر تالش  پسر امیر حسن  و نوه ٔ امیر چوپان . رجوع  به  تالش  و تاریخ  مغول  اقبال  ص  339 شود.
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        بیرم خان . [ ب َ رَ ] (اِخ ) رجوع  به  بیرام خان  شود.
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        پناه خان . [ پ َ ] (اِخ ) یکی  ازسران  طایفه ٔ جوانشیر، او قلعه ٔ شوشی  را بنا کرده  و پناه آباد نام  نهاد. کریم خان  زند هنگام  عزیمت  عراق  اورا با ...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        پناه خان . [ پ َ ] (اِخ ) قلِّه بری . او ابراهیم خان  برادرزاده ٔ نادرشاه  را در محلی  موسوم  به  قله  بر، از توابع خمسه  گرفتار کرد و ابراهیم خان  به...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        چرکس خان . [ چ َ ک َ ] (اِخ ) نام  یکی  از اعقاب  جوجی خان  پسر چنگیزخان  که  بنا به  نوشته ٔ مؤلف  حبیب السیر، امراء او را بنا بر مصلحت  وقت  بفرزند...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        ثانی خان . (اِخ ) یکی  از شعرای  فارسی گوی  هندو و از امراء دوره ٔ همایون  و اکبر شاه  هندی  است  و این  بیت  او راست :ای  رسم  تو آزار من  و قاعده  ب...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        جاروب خان . (اِخ ) لقب  فتحعلی  افشار بود که  بسبب  ظلم  و تعدی و بی رحمی  در میان  لشکر افشار و اوزبک  و افغان ، به  جاروب خان  مشهور بود. (مجمل  الت...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        مسیب خان . [ م ُ س َی ْ ی َ ]  ۞  (اِخ ) ولد محمدخان  شرف الدین  اغلی . از اعاظم  امرای  تکلو است  در دولت  شاه  طهماسب  صفوی  خدمات  شایسته  کرده ، د...