 
        
            خوان 
        
     
    
								
        نویسه گردانی:
        ḴWAN 
    
							
    
								
        خوان . [ خ ِ / خ ُ ] (معرب ، اِ) معرب  خوان  فارسی . هرچه  بر وی  طعام  خورند. (منتهی  الارب ) (از تاج  العروس ) (از لسان  العرب ). ج ، اَخْوِنة، خون .
    
							
    
    
    
        
            واژه های همانند
        
        
            
    ۶۲۸ مورد، زمان جستجو: ۰.۳۸ ثانیه
								
    
    
									
            
										
                
                
                    
											
                        درویش خان . [ دَرْ ] (اِخ ) شهرت  غلامحسین  درویش  است . رجوع  به  درویش  (غلامحسین ...) شود.
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        شرف  خان . [ ش َ رَ ] (اِخ ) بدلیسی . او راست : «کتاب  تاریخ  امرای  اکراد و آل عثمان  و صفویه  تاسال  1005 هَ . ق .» به  فارسی . (از یادداشت  مؤلف )...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        شادی خان . (اِخ ) از فرزندان  سلطان  علاءالدین  محمد شاه  خلجی  معروف  به محمد الاول  از خلجیون  (اولاد یغریش  خلجی ). که  در اواخر قرن  هفتم  و اوایل...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        شادی خان . (اِخ ) از خانان  دشت  قبچاق  در حدود سال  808 هَ . ق . رجوع  به  تاریخ  حبیب  السیر چ  خیام  ج  3 ص  585 شود.
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        شاهرخ خان . [ رُ ] (اِخ ) پسر اسماعیل خان  از نبیره های  ولیخان  افشار که  در زمان  سلطنت  شاه  عباس  اول  حکومت  کرمان  را داشت . چون  در بلوک  زرند ...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        زینل خان . [ زِ ن َ ](اِخ ) دهی  از دهستان  نجف آباد شهرستان  بیجار است  که  190 تن  سکنه  دارد. (از فرهنگ  جغرافیایی  ایران  ج 5).
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        رستم خان . [ رُ ت َ ] (اِخ ) یا رستم بن  جهانگیر یا رستم خان بن  جهانگیر. از امرای  لر کوچک ، که  سمت  للگی  یکی  از دختران  شاه  طهماسب  را با حکومت ...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        رباط خان . [ رُ طِ ] (اِخ ) دهی  است  از بخش  طبس  شهرستان  فردوس  دارای  160 تن  جمعیت . آب  ده  از قنات  و محصول  عمده ٔ آن  غلات  و چغندر و گاورس  ...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        رحیم خان . [ رَ ] (اِخ ) دهی  از دهستان  بهی  بخش  بوکان  شهرستان  مهاباد. سکنه ٔ آن  307 تن . آب  آن  از چشمه . محصولات  عمده ٔ آن  غلات  و توتون  و ...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        رحیم خان . [ رَ ] (اِخ ) دهی  از دهستان  بخش  پشت آب  شهرستان  زابل . سکنه ٔ آن  229 تن . آب  آن  از رودخانه ٔ هیرمند. محصول  عمده ٔآنجا غلات  می باشد...