 
        
            خوان 
        
     
    
								
        نویسه گردانی:
        ḴWAN 
    
							
    
								
        خوان . [ خ ِ / خ ُ ] (معرب ، اِ) معرب  خوان  فارسی . هرچه  بر وی  طعام  خورند. (منتهی  الارب ) (از تاج  العروس ) (از لسان  العرب ). ج ، اَخْوِنة، خون .
    
							
    
    
    
        
            واژه های همانند
        
        
            
    ۶۲۸ مورد، زمان جستجو: ۰.۴۲ ثانیه
								
    
    
									
            
										
                
                
                    
											
                        روستایی کوهستانی و در بخش جنوبی استان مرکزی قرار گرفته است. در 35 کیلومتری غرب شهرستان خمین و در 42 کیلومتری جنوب شرقی شهرستان شازند.
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        قلعه خان . [ ق َ ع َ ] (اِخ ) دهی  است  ازدهستان  کمازان  شهرستان  ملایر، واقع در 20هزارگزی  جنوب  شهر ملایر و 3هزارگزی  جنوب  شوسه ٔ ملایر به  اراک ....
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        قلعه خان . [ ق َ ع َ ] (اِخ ) دهی  است  از دهستان  میان آب  بخش  مرکزی  شهرستان  شوشتر، واقع در 18هزارگزی  جنوب  خاوری  شوشتر و کنار راه  تابستانی  شو...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        قریه خان . [ ق َرْ ی ِ ] (اِخ ) دهی  است  از دهستان  سملقان  بخش  مانه ٔ شهرستان  بجنورد واقع در 31 هزارگزی  جنوب  باختری  مانه  و 2 هزارگزی  شمال  شو...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        قاسم خان . [ س ِ ] (اِخ ) دهی  است  از دهستان  میلانلو بخش  شیروان  شهرستان  قوچان . در 58هزارگزی  جنوب  باختری  شیروان  و 2هزارگزی  جنوب  مالرو عمومی...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        کریم خان . [ ک َ ] (اِخ ) زند. رجوع  به  کریم ... شود.
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        کریم خان . [ ک َ ] (اِخ ) حاج  محمدکریم خان  کرمانی ، ابن  ابراهیم خان  قاجار کرمانی . از علمای  نامی  اواخر قرن  سیزدهم  هجری  و از تلامذه ٔ سید کاظم...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        کنجوک خان . [  ](اِخ ) دوازدهمین  از اولوس  جغتای  به  ماوراءالنهر. ظاهراً از 706 تا 708. (یادداشت  به  خط مرحوم  دهخدا).
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        کوچلک خان . [ ل ُ ] (اِخ )پسر تایانک خان . پادشاه  قوم  نایمان  و معاصر با سلسله ٔ خوارزمشاهی  و چنگیزخان  مغول . وی  به  سال  607 هَ . ق . به  یاری  ...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        کیشی خان . (اِخ ) دهی  از دهستان  انگوران  است  که  در بخش  ماه نشان  شهرستان  زنجان  واقع است  و 302 تن  سکنه  دارد. (از فرهنگ  جغرافیایی  ایران  ج 2...