درء
نویسه گردانی:
DRʼ
درء. [ دَرْءْ ] (ع مص ) دور کردن و دفع نمودن چیزی را. (از منتهی الارب ). دفع کردن و دور نمودن ، و گویند دور نمودن بشدت . (از اقرب الموارد). || زود دررسیدن توجبه و دور شدن . (از منتهی الارب ). اندفاع و روان شدن سیل . (از اقرب الموارد). || روشن شدن آتش . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || غدودناک گردیدن شتر و آماسیدن پشت وی با غده . (از منتهی الارب ). دُروء. (از اقرب الموارد). و رجوع به دروء شود. || گستردن و فراخ گردانیدن چیزی را. بسط. || راندن چهارپا را بسوی شکار. || نمایان شدن و ناگاه برآمدن شخص بر کسی . || چسباندن و پیوستن دیوار به ساختمان . (از اقرب الموارد). دراءة. و رجوع به دراءة شود.
واژه های همانند
۴۵۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۴۵ ثانیه
خانه ٔ شش در. [ ن َ / ن ِ ی ِ ش ِ دَ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) دنیا. (ناظم الاطباء). کنایه از دنیاست به اعتبار شش جهت . (برهان قاطع) (آنندراج )...
خانه ٔ نه در. [ ن َ / ن ِ ی ِ ن ُه ْ دَ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) دنیا. روزگار. (ناظم الاطباء). کنایه از دنیا آمده بدین تعبیرکه زمین را افلاک ...
در پیش گرفتن . [ دَ گ ِ رِ ت َ ] (مص مرکب ) قبول کردن . اجابت نمودن . || تحمل کردن . || پیشنهاد خود کردن . (ناظم الاطباء).
روی در دیوار. [ دَ دی ] (اِ مرکب ) غیبت و رحلت . (ناظم الاطباء) (از استنگاس ).
سیماب در گوش . [ دَ ] (ص مرکب ) کنایه از کسی است که گوش او کر باشد. (برهان ). کنایه از کسی که آواز نشنود یعنی کر باشد. (غیاث ). ناشنوا. کر.(...
بهم در شکستن . [ ب ِ هََ دَ ش ِ ک َ ت َ ] (مص مرکب ) کنایه از امتزاج دادن و بهم پیوستن . (آنندراج ) : آتش و آبی که بهم درشکست پیه درو گرده ...
باد در سر شدن . [ دَرْ س َ ش ُ دَ ] (مص مرکب )باد چیزی در سر کسی شدن ؛ کنایه از مغرور و متکبر شدن : و یوسف را بدان بهانه فرستادند و گفتند باد س...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
زَهوار در رفته. زوار در رفته (رجوع شود به «زوار»). سخت پیر یا سخت ضعیف. سخت بیکاره و ناتوان: یک کالسکۀ زهواردررفته. یک پیر زهواردررفته. (منبع: لغتنام...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.