ذی
نویسه گردانی:
ḎY
ذی . (ع اِ) اسم اشاره ٔ قریب است . هذی . هذه . این زن .
واژه های همانند
۹۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۲ ثانیه
غزوه ٔ ذی العشیرة. [ غ َزْ وَ ی ِ ذِل ْ ع ُ ش َ رَ ] (اِخ ) یا غزوه ٔ عشیره . پس از غزوه ٔ بدرالاولی یا سفوان واقع شد. این غزوه 16ماه پس از هجر...
اصطرلاب ذی العنکبوت . [ اُ طُ ب ِ ذِل ْ ع َ ک َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) نوعی از اصطرلاب است . رجوع به اسطرلاب شود.
ضی . [ ض َی ی ] (ع مص ) ضوی . فراهم آمدن . || جای گرفتن و پناه بردن بکسی . || درآمدن در شب . (منتهی الارب ).
ظی . [ ظَی ی ] (ع اِ) انگبین . عسل .
ظی . (ع اِ) نام حرف ِ ظاء. ظ.
زی . [ زی / زَ / زِ ] (اِ) جان و زندگی را گویند. (جهانگیری ). جان و حیات و زندگی را گویندکه نفس و روح است و به این معنی به کسر اول هم آ...
زی . (حرف اضافه ) بمعنی سوی و طرف و جانب و نزدیک ، چنانکه گویند «زی فلان »؛ یعنی طرف فلان و سوی فلان و جانب فلان و نزدیک فلان . (برهان ...
زی . (از ع ، اِ) اندازه و حد باشد همچنانکه گویند «از زی خود بیرون رفته است »؛ یعنی از حد و اندازه ٔ خود بیرون رفته است . (برهان ) (از ناظم ال...
زی . [ زی ی ] (ع اِ) پوشش و هیئت . اصله زوی و یقال منه : زییته والقیاس زویته . ج ، ازیاء. (منتهی الارب ) (آنندراج ). پوشش . شعار و هیئت و پو...
زی . [ زَ / زَی ی ] (ع اِ) حرف زاء. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). نام دیگر حرف زاء ازحروف تهجی . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) : همیشه تا نقطی...