رث ء
نویسه گردانی:
RṮ ʼ
رث ء. [ رَث ْءْ ] (ع مص ) دوشیدن شیر را بر ماست پس سطبر گردیدن آن . (منتهی الارب ) (مهذب الاسماء) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || ماست گردانیدن شیر را. || ستایش کردن مرده را و گریه کردن بر آن . لغتی است در رثی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || آمیختن چیزی بچیزی . (از اقرب الموارد). || آمیختن و خلط کردن رای خود را. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || زدن کسی را. (از اقرب الموارد). || رثیئة ساختن برای قوم . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || شیر تازه بر ترش ریختن . (تاج المصادر بیهقی ). || فرونشستن خشم کسی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). || ماست دادن کسی را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || بیمار رثاءة گردیدن شتر. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). بیمار رثاءة گردیدن شتر، و آن بیماریی است که در دوش شتر عارض شود وباعث لنگی آن گردد. (آنندراج ). || سطبر گردیدن شیر. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
واژه های همانند
۵۰ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۷ ثانیه
رث ء. [ رَث ْءْ ] (ع اِمص ) گولی . کم عقلی . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء).
رث ء. [ رُث ْءْ ] (ع اِ) سیاهی سپیدی آمیخته . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء).
رث . [ رَث ث ] (ع ص ) کهنه و بلایه از رخت خانه . (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (آنندراج ). کهنه . (غیاث اللغات ) (منتخب اللغات ). کهنه و پو...
رث . [ رَث ث ] (ع مص ) کهنه شدن جامه . (مصادر اللغة زوزنی ). ۞
رس . [ رَ ] (نف مرخم ، ن مف مرخم ) رسنده . وارسنده . همیشه بطور ترکیب استعمال می شودمانند دسترس یعنی چیزی که می توان بدان دست رسانید و... ...
رس . [ رَ ] (اِ) درخت انگور. (ناظم الاطباء). ظاهراً صورتی است از رز. || ریسمان و طناب . (ناظم الاطباء) (برهان ). رسن . (برهان ) (انجمن آرا) (...
رس . [ رُ ] (ص ) اکول و پرخور. (ناظم الاطباء) (برهان ). اکال . (انجمن آرا) (آنندراج ). حریص در خوردن . (فرهنگ خطی ). پرخور. (فرهنگ نظام ). اکول ...
رس . [ رَ ] (هندی ، اِ) در هندی شیره ٔ هر چیز. (برهان ) (آنندراج ). اسم هندی شل است . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ). و رجوع به شل شود.
رس . [ رُ ] (اِ) رُسْت . نوعی خاک که از آمیختن آن با آب ماده ای چسبنده و محکم حاصل شود که آنرا به اشکال و رنگهای مختلف درآورند. نوعی خ...
رس . [ رِ ] (فعل امر) امر به ریسیدن و رشتن یعنی بریس . (برهان ) (آنندراج ) (فرهنگ جهانگیری ). کلمه ٔ امر از ریسیدن و رشتن . (ناظم الاطباء). بر...