اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

رس

نویسه گردانی: RS
رس . [ رَس س ] (ع مص ) بند کردن و بازداشتن کسی را. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (آنندراج ). || اصلاح کردن میان قوم . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). صلاح کردن در میان مردم . (برهان ). اصلاح کردن میان مردم باشد. (فرهنگ جهانگیری ). صلاح کردن . (از لغت محلی شوشتر). میان دوتن صلح افکندن . (دهار) (تاج المصادر بیهقی ) (از مصادر اللغه ٔ زوزنی ). || افساد کردن میان قومی . (از اضداد). (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) (ازمنتهی الارب ) (آنندراج ). فساد کردن در میان قوم باشدو اینجا به طریق اضداد است . (از برهان ) (از فرهنگ جانگیری ). فساد کردن . (لغت محلی شوشتر). تباه کردن میان دو تن . (دهار) (تاج المصادر بیهقی ). || چاه کندن . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (تاج المصادربیهقی ) (آنندراج ) (مصادر اللغه ٔ زوزنی ) (از اقرب الموارد). || در زیر خاک پنهان کردن چیزی . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). || در گور کردن مرده را. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). دفن کردن مرده را. (یادداشت مؤلف ). || دانستن امور قوم و خبر آنها را.(ناظم الاطباء) (آنندراج ) (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || به تمام معانی رَزّ. (از اقرب الموارد). رجوع به رَزّ شود. || دم فروبردن ملخ بر زمین تا خایه نهد. || دیدن کسی را. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (آنندراج ). || گذشتن اندیشه به دل . گویند: فلان یرس الحدیث فی نفسه ؛ ای تحدث به نفسه . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). وا خویشتن اندیشه کردن . (از دهار) (تاج المصادر بیهقی ) (مصادر اللغه ٔ زوزنی ). گذشتن اندیشه به دل . (آنندراج ). || به هم رسیدن حرارت . (از برهان ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۵۰ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۳ ثانیه
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
کامباسه رس . [ س ِ رِ ] (اِخ ) ۞ ژان ژاک . مشاور حقوقی و از رجال دولت فرانسه بود در مون پیله ۞ بدنیا آمد (1824-1753 م .). صدر اعظم امپراطور...
رس انداختن . [ رُ اَ ت َ ] (مص مرکب ) تبلور. متبلور گشتن .- رس انداختن شکر ؛ تبلور. متبلور شدن . کر زدن آن . (یادداشت مؤلف ).- رس انداختن ش...
تیت رس تس . [ رُ ت ِ ] (اِخ ) یا تی تروست ۞ پسر خشایارشا و سردار سپاه ایران در جنگ آتن با ایران بود که در این جنگ نیروی دریائی ایران ا...
رث . [ رَث ث ] (ع ص ) کهنه و بلایه از رخت خانه . (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (آنندراج ). کهنه . (غیاث اللغات ) (منتخب اللغات ). کهنه و پو...
رث . [ رَث ث ] (ع مص ) کهنه شدن جامه . (مصادر اللغة زوزنی ). ۞
رص . [ رَص ص ] (ع مص ) استوار کردن بنا. (ترجمان القرآن جرجانی چ دبیرسیاقی ص 52). استوار کردن . (دهار). استوار برآوردن بنا. (مصادر اللغه ٔ زوز...
رث ء. [ رَث ْءْ ] (ع اِمص ) گولی . کم عقلی . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء).
رث ء. [ رُث ْءْ ] (ع اِ) سیاهی سپیدی آمیخته . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء).
رث ء. [ رَث ْءْ ] (ع مص ) دوشیدن شیر را بر ماست پس سطبر گردیدن آن . (منتهی الارب ) (مهذب الاسماء) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)...
« قبلی ۱ ۲ ۳ ۴ صفحه ۵ از ۵ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.