زن ء
نویسه گردانی:
ZN ʼ
زن ء. [ زَن ْءْ ] (ع مص ) پناه گرفتن بکسی . || برآمدن بر کوه . || کم شدن و درهم گشتن سایه . || قریب شدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد): زنئت الخمسین ؛ نزدیک به پنجاه رسیدم . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ). || شادمان گردیدن . || بشتافتن . || دوسیدن به زمین . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || خبه کردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || به شتاب گرفتن بول و غائط. یقال : زنا بوله ؛ ای احتقن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج )(از اقرب الموارد). لازم و متعدی . (اقرب الموارد).
واژه های همانند
۲۶۰ مورد، زمان جستجو: ۰.۵۲ ثانیه
(zan-zalil) زن واژه ای پارسی و ذلیل عربی است؛ جایگزین پارسی این ترکیب این است: آنودار ãnudâr (سنسکریت: ánudâra)***فانکو آدینات 09163657861.
معیار های زیبائی زن از دید آنها که سَرِ کنیزی برای خود (دختر نعمان بن منذر برای حرم خسروپرویز خوشگذران) ایران را به تازیان وا گذاردند: انوشروان صفت آن...
به کسی که بسیار مطالعه می کند علاوه بر واژه ی خرخون واژه ی خرزن هم نسبت داده می شود
زن خاخر. ("خ" دوم با آوای زیر)، (زبان مازنی)، خواهر زن.
زن ذلیل. (عبارت ا. تحقیر آمیز، ب. طعنه آمیز، پ. عامیانه) به مردی گویند که در روابطش با همسر و یا شریک زندگی اش بسیار زبون است و یا آنکه از دیدگاه دوست...
هم زن. واژهٌ مترادفِ Mixer.
زن باره. مردی را گویند که به زن بارگی مشهور است. خانم باز. دُن ژوان.
ونگ‌زن. ("و" با آوای زبر)، (زبان مازنی)، آل. موجود نامریی است که فرد را در تاریک، در جنگل، در بیابان و یا هر کجا که تنها هست صدا میزند (البته این توه...
زن برار. ("ب" با آوای زیر)، (ا مرکب)، (زبان مازنی)، برادر زن.