اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

زن ء

نویسه گردانی: ZN ʼ
زن ء. [ زَن ْءْ ] (ع مص ) پناه گرفتن بکسی . || برآمدن بر کوه . || کم شدن و درهم گشتن سایه . || قریب شدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد): زنئت الخمسین ؛ نزدیک به پنجاه رسیدم . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ). || شادمان گردیدن . || بشتافتن . || دوسیدن به زمین . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || خبه کردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || به شتاب گرفتن بول و غائط. یقال : زنا بوله ؛ ای احتقن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج )(از اقرب الموارد). لازم و متعدی . (اقرب الموارد).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۲۶۰ مورد، زمان جستجو: ۰.۳۹ ثانیه
زن آقل . [ زَ ق ُ ] (اِخ ) دهی از دهستان چناران بخش حومه ٔ شهرستان مشهد است که 187 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).
ذن . [ ذَ ] (ع ق ) مخفف اِذَن . اکنون . کنون .
تن زن . [ ت َ زَ ] (نف مرکب ) خاموش شونده که فاعل است . (برهان ذیل تن زدن ). تن زننده . کاهل . تن آسان : کاهلی پیشه کردی ای تن زن وای آن ...
ظن . [ ظَن ن ] (ع مص ، اِمص ) پنداشت . گمان . ارتیاب . یعنی طرف راجح از دو طرف اعتقاد غیرجازم . (منتهی الارب ). حدس . || گمان بردن . || به...
ضن . [ ض ِن ن ] (ع مص ) ضَنانة. زفت گردیدن و زفتی کردن . (منتهی الارب ). بخیلی کردن . (زوزنی ) (دهار) (تاج المصادر) (منتخب اللغات ).
ضن . [ ض ِن ن ] (ع اِ) دوست خالص . (دهار). خاص و مخصوص . گویند: هو ضِنّی ؛ یعنی او خاص به من است . و فلان ضِنّی من بین اخوانی ؛ یعنی فلان...
ضن . [ ض َ نِن ْ ] (ع ص ) بیمار. گویند: ترکته ضنی ً و ضنیاً. (منتهی الارب ). ج ، اَضْناء.
زن مار. (ا مرکب)، (زبان مازنی)، مادر زن.
زن روز مجله‌ای از گروه نشریات روزنامهٔ کیهان است که دربارهٔ مدل‌های لباس زنانه، اخبار زنان، پزشکی، زیبایی، سرگرمی، کودکان، هنرپیشه‌ها، تاریخچهٔ لباس ک...
کسی که همسرش با دیگران رابطه ی جنسی برقرارکند
« قبلی ۱ صفحه ۲ از ۲۶ ۳ ۴ ۵ ۶ ۷ ۸ ۹ ۱۰ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.