 
        
            سوء
        
     
    
								
        نویسه گردانی:
        SWʼ
    
							
    
								
        سوء. [ س َ ] (ع  مص ) غمگین  کردن . (ترجمان  القرآن ) (تاج  المصادر بیهقی ). اندوهگین  کردن . (آنندراج ) (منتهی  الارب ) (صراح  اللغة) (المصادر زوزنی ).
    
							
    
    
    
        
            واژه های همانند
        
        
            
    ۵۸ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۲ ثانیه
								
    
    
									
            
										
                
                
                    
											
                        سو. (اِ) سوی . «سوی »  ۞  پهلوی  «سوک »  ۞  (طرف ، جهت ) و «سوک »  ۞ . (اشتقاق  اللغة، هوبشمان  ص  748). رجوع  به  نیبرگ  ص 204 و «سوک » شود. معرب  آن...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        سو. (ترکی ، اِ) بترکی  آب  را گویند. (برهان ) (جهانگیری ). در ترکی  به  معنی  آب  و شراب . (آنندراج ) (غیاث  اللغات ) : تن  گرچه  سو و اکمک  از ایشان ...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        سو. [ س ُ ] (اِخ ) نام  چشمه ای  است  در ولایت  طوس و به  چشمه ٔ سبز اشتهار دارد. (برهان ) (جهانگیری ).
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        صو. [ ص َوو ] (ع  ص ) فارغ . خالی . (منتهی  الارب ).
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        هم سو. [ هََ ] (ص  مرکب ) دو چیز که  در یک  جهت  در حرکت  باشند.
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        سه سو. [ س ِ ] (ص  مرکب ، اِ مرکب ) مثلث . (التفیهم ) (دانشنامه ٔ علایی ): و برگ  او [ برگ  نبات  سقمونیا] سه سو است  همچون  برگ  لبلاب . (ذخیره ٔ خوا...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        شش سو. [ ش َ / ش ِ ] (اِ مرکب ) شش جهت . (ناظم  الاطباء). شش جهت  است  که  بالا و پایین  و پس  و پیش و چپ  و راست  باشد. (برهان ) (از آنندراج ) (از ان...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        آق سو. (اِخ ) نام  ترکی  چند رود به  آسیای  مرکزی .
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        آق سو. (اِخ ) نام  شهری  بترکستان  شرقی  چین ، دارای  50هزار سکنه .  ||  نام  واحه ای  بترکستان .  ||  نام  شهری  به  آسیای  صغیر.
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        آن سو. (اِ مرکب ، ق  مرکب ) آن سوی . آن  طرف . مقابل  این سوی .