 
        
            سوء
        
     
    
								
        نویسه گردانی:
        SWʼ
    
							
    
								
        سوء. [ س َ ] (ع  مص ) غمگین  کردن . (ترجمان  القرآن ) (تاج  المصادر بیهقی ). اندوهگین  کردن . (آنندراج ) (منتهی  الارب ) (صراح  اللغة) (المصادر زوزنی ).
    
							
    
    
    
        
            واژه های همانند
        
        
            
    ۵۸ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۹ ثانیه
								
    
    
									
            
										
                
                
                    
											
                        این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید 
اینجا کلیک کنید.
                    
										
 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید 
اینجا کلیک کنید.
                    
										
 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        پنج سو. [ پ َ ] (اِ مرکب ) (اصطلاح  هندسه ) مخمس . پنج ضلعی . پنج پهلو. پنج بر.
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        حسن سو. [ ح َ س َ ] (اِخ ) دهی  است  از دهستان  کسبایر بخش  حومه ٔ شهرستان  بجنورد در 25هزارگزی  باختر بجنورد و 7هزارگزی  جنوب  شوسه ٔ بجنوردبه  مراوه...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        هشت سو. [ هََ ] (ص  مرکب ) هر آنچه  دارای  هشت  گوشه  باشد. (ناظم  الاطباء).
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید 
اینجا کلیک کنید.
                    
										
 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        سنگ سو. [ س َ ] (اِ مرکب )  ۞  مسن . سان . فسان . حجرالمسن . سنگی  که  با آن  چاقو و کارد تیز کنند. (یادداشت  بخط مؤلف ). سنگ ساب .
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        قره سو. [ ق َ رَ ] (اِخ ) (رود...) از شمال  کرمانشاه  به  جنوب  آن  جاری  است ، و از شمال  شرقی  میگذرد. شعبه ای  از آن  از صحنه  میگذرد. (جغرافیای  س...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        قره سو. [ ق َ رَ ] (اِخ ) (رود...) رودی  است  در استرآباد. رود استرآباد شعبه ای  است از آن . (جغرافیای  سیاسی  کیهان  ص 305 و 306 و 308).
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        قره سو. [ ق َ رَ ] (اِخ ) (رود...) یا زرینه رود. از الوند سرچشمه  میگیرد. کوه  الوندمرکب  از توده هایی  است  که  بین  آنها دره هائی  واقع شده و در هر ...