کن
نویسه گردانی:
KN
کن . [ ک ُ ] (نف مرخم ) (ماده ٔ مضارع از «کردن ») کننده و آنکه کاری را می کند مانند: در میان کن ؛ یعنی آنکه در میان می آورد. (ناظم الاطباء). در ترکیب با کلمات دیگر صفت فاعلی سازد: آب بخش کن . آب خشک کن . آتش سرخ کن . بخاری پاک کن . تیغتیزکن . جاده صاف کن . چائی صاف کن . چاقوتیزکن . چشم پرکن . خانه خراب کن . خفه کن (درسماور). دوده پاک کن . روغن داغ کن . زنده کن . سرخشک کن . سبزی پاک کن . شیشه پاک کن . کارکن . کارچاق کن . کاردتیزکن . گلوترکن . گوش پاک کن . لوله پاک کن . گزارش کن . ماهوت پاک کن . ماهی سرخ کن . مبال پاک کن . مدادپاک کن . مرکب خشک کن . نکوهش کن . نوازش کن . نیایش کن . ویران کن ... (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به همین ترکیبات شود.
واژه های همانند
۱۳۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۷ ثانیه
کل کن . [ ] (اِ) نام گیاهی است اما قرأت کلمه مشکوک است . (تذکرة الاولیاء ج 2 ص 326 و 328) : ابوسعید هفت سال دیگر در بیابان گشت و کل کن ...
کن مکن . [ ک ُ م َ ک ُ ] (اِ مرکب ) (مأخوذ از صیغه ٔ امر و نهی )امر و نهی . (برهان ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). امر ونهی که حکومت عبارت از آن ا...
واژگانی در قرآن می باشند و اشاره دارند به امر مستقیم پروردگار بر خلق و مخلوق شدن (کن در حالت فعل امری بشکل باش و یا بشو آمده است). خداوند دستور به هست...
کُن لَم یَکُن. عبارتی است عربی به معنی لُغویِ بود آنچه بود. این عبارت در زمینهٌ اقتصادی به معاملاتی نسبت داده می شود که بر اساس ناهماهنگی و یا ناهماهن...
کن و مکن . [ ک ُ وَ /ک ُ ن ُ م َ ک ُ ] (جمله ٔ فعلیه ، امر و نهی ) انجام بده و انجام مده . با افعل و لاتفعل قیاس شود : لاتفعل و افعل نکند چند...
کن و واکن . [ ک َ وَ ک َ / ک َ ن ُ ک َ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) جامه ای شبیه شور و واشور: «کن و واکن ندارد»؛ تنها جامه ٔ او آن است که به بر ...
آتش سرخ کن . [ ت َ س ُ ک ُ ] (اِ مرکب ) جوّاله . آتش گردان .
دم کن . [ دَ ک ُ ] (نف مرکب )که دم کند. آنکه چای و پلاو و جز آن را دم کند. (یادداشت مؤلف ). || (اِ مرکب ) دم کنی . بالش گونه ٔ مدور آگنده ...
رخ کن . [ رُ ک َ ] (اِخ ) دهی از دهستان چناران بخش حومه ٔ شهرستان مشهد. سکنه ٔ آن 86 تن . آب آن از چشمه . محصول عمده ٔ آن غلات و بنشن است ...
شب کن . [ ش َ ک ُ ] (نف مرکب ) شبیخون زننده و به عهده گیرنده ٔ حمله و تاخت وتاز در شب . (از ناظم الاطباء).- شب کن زدن ؛ سفر کردن در شب و راه...