گزاشتن
نویسه گردانی:
GZʼŠTN
گزاشتن . [ گ ُ ت َ ] (مص ) بجا آوردن .ادا کردن . رجوع به گذاردن و گذاشتن و گزاردن شود.
- گزاشته آمدن ؛ متروک ماندن : و بنده را آن خوشتر آید که امروز بر راه وی رفته آید و گزاشته نیاید. (تاریخ بیهقی ).
واژه های همانند
۱۰۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۰ ثانیه
مایه گذاشتن . [ ی َ / ی ِ گ ُ ت َ ] (مص مرکب ) به معنی مایه رفتن و در خرج افتادن است . نیز هرگاه کسی به جان کسی دیگر سوگند خورد، یا از کی...
معطل گذاشتن . [ م ُ ع َطْ طَ گ ُ ت َ ] (مص مرکب ) مهمل گذاشتن . عاطل و بی بهره رها کردن : پیوسته بر تخت بنشستی و از خصایص دقیقه ای مهمل و...
نشان گذاشتن . [ ن ِ گ ُ ت َ ] (مص مرکب ) نشان کردن . علامت گذاشتن . رجوع به نشان و نشان کردن شود.
ناخن گذاشتن . [ خ ُگ ُ ت َ ] (مص مرکب ) کنایه از کمال خوف و هراس خوردن و مغلوب و ناتوان گردیدن . (آنندراج ). کنایه از کمال بیم و عجز. (غیا...
نمره گذاشتن . [ ن ُ رِ گ ُ ت َ ] (مص مرکب ) با نوشتن نمره و شماره روی اجزاء یک کلی یا افراد یک مجموعه ،ترتیب آنها را مشخص کردن . رجوع به ن...
واپس گذاشتن . [ پ َ گ ُ ت َ ] (مص مرکب )به عقب انداختن . به تأخیر افکندن : وظیفه آن است که ما دو ماه واپس گذاریم ... پس دو ماه واپس گذا...
باقی گذاشتن . [ گ ُ ت َ ] (مص مرکب ) بجا ماندن و برقرار گذاشتن چیزی را. (ناظم الاطباء). برجای نهادن .
جامهر گذاشتن . [ م ُ گ ُ ت َ ] (مص مرکب ) مهریا سبحه یا چیزی دیگر را در محلی بعلامت مشغول بودن گذاشتن ، چنانکه مأمومین مهر یا سبحه در مسجد ...
جامه گذاشتن . [ م َ / م ِ گ ُ ت َ ] (مص مرکب ) کنایه از مردن . (بهار عجم ) (از ارمغان آصفی ) : زندگانی من از روی پریشانیهاست جامه بگذاشتنم از ...
حرمت گذاشتن . [ ح ُ م َ گ ُ ت َ ] (مص مرکب ) احترام کردن . حرمت داشتن . حرمت نگاه داشتن .