اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

لأی

نویسه گردانی: LAY
لأی . [ ل َءْی ْ ] (ع اِمص ، اِ) سختی و درنگ . یقال : فعل ذلک او عرفه بعد لأی ؛ ای شدّة و اِبطاء. آهستگی . || سختی زندگانی . (منتهی الارب ). || (مص ) رنجور شدن . (تاج المصادر). || درنگی و آهستگی کردن . (منتهی الارب ). درنگی کردن . (تاج المصادر). || باز ایستادن . (منتهی الارب ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۳۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۵ ثانیه
لأی . [ ل َءْی ْ ] (اِخ ) نام پسر غالب بن فهر و منه لؤی بن غالب بن فهر مصغّراً. (منتهی الارب ).
لأی . [ ل َءْی ْ ] (اِخ ) موضعی است به عقیق مدینه . معن بن اوس گوید : تغیر َلأی ٌبعد نا فعتائدُه فذو سلم انشاجه فسواعده .(معجم البلدان ).
لأی . [ ل َ آ ] (ع اِ) سختی . لاَ ٔواء. || گاو نر دشتی . گاو. گاو وحشی . ج ، اَلاء. || سپر. (منتهی الارب ).
لای lay دانستین داخل و درون چنانچه لای کتاب داخل کتاب و لای کاغذ و لای بالشت لای پوش و لای بغل لای نان
لای . (اِ) گل نرم که از آب گل آلود برجایی نشیند. گل نرم که در آب گل آلود ته نشین شود یا به دیوار و اطراف بندد. گل بسیار نرم که پس از ...
لای . (فعل امر، نف ) امر از لاییدن ، گفتن . گفتار و کلام . (غیاث ). گفتن همچو هرزه لای یعنی هرزه گوی و می لاید یعنی میگوید و به معنی هرزه گوین...
لای . (اِخ ) نام محلی به هزارجریب مازندران . (مازندران و استراباد رابینو ص 124 بخش انگلیسی ).
لای لای دانستین کج کج سیم که خیلی تاو کج پیچ داشته وسیله فلزی یا پلاستیکی که زیاد کج پیچ شده باشد در زبان پارسی غور
لای لای . (اِ) کلمه ای که در هنگام خواب کردن کودکان بر زبان آرند. رجوع به لالائی شود.
هفت لای . [ هََ ] (اِ مرکب ) هفت پرده ٔ چشم ، چه لفظ لا به فارسی به معنی تو است . (غیاث ). رجوع به هفت حجله ٔ نور شود.
« قبلی صفحه ۱ از ۴ ۲ ۳ ۴ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.