اجازه ویرایش برای همه اعضا

لای

نویسه گردانی: LAY
لای lay دانستین داخل و درون چنانچه لای کتاب داخل کتاب و لای کاغذ و لای بالشت لای پوش و لای بغل لای نان
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۳۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۲ ثانیه
لای . (اِ) گل نرم که از آب گل آلود برجایی نشیند. گل نرم که در آب گل آلود ته نشین شود یا به دیوار و اطراف بندد. گل بسیار نرم که پس از ...
لای . (فعل امر، نف ) امر از لاییدن ، گفتن . گفتار و کلام . (غیاث ). گفتن همچو هرزه لای یعنی هرزه گوی و می لاید یعنی میگوید و به معنی هرزه گوین...
لای . (اِخ ) نام محلی به هزارجریب مازندران . (مازندران و استراباد رابینو ص 124 بخش انگلیسی ).
لأی . [ ل َءْی ْ ] (ع اِمص ، اِ) سختی و درنگ . یقال : فعل ذلک او عرفه بعد لأی ؛ ای شدّة و اِبطاء. آهستگی . || سختی زندگانی . (منتهی الارب ...
لأی . [ ل َءْی ْ ] (اِخ ) نام پسر غالب بن فهر و منه لؤی بن غالب بن فهر مصغّراً. (منتهی الارب ).
لأی . [ ل َءْی ْ ] (اِخ ) موضعی است به عقیق مدینه . معن بن اوس گوید : تغیر َلأی ٌبعد نا فعتائدُه فذو سلم انشاجه فسواعده .(معجم البلدان ).
لأی . [ ل َ آ ] (ع اِ) سختی . لاَ ٔواء. || گاو نر دشتی . گاو. گاو وحشی . ج ، اَلاء. || سپر. (منتهی الارب ).
لای لای . (اِ) کلمه ای که در هنگام خواب کردن کودکان بر زبان آرند. رجوع به لالائی شود.
لای لای دانستین کج کج سیم که خیلی تاو کج پیچ داشته وسیله فلزی یا پلاستیکی که زیاد کج پیچ شده باشد در زبان پارسی غور
لای پالای . (اِ مرکب ) پارچه ٔ صافی که از آن شراب صافی کنند. (غیاث ).
« قبلی صفحه ۱ از ۴ ۲ ۳ ۴ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.