گفتگو درباره واژه گزارش تخلف مظفر نویسه گردانی: MẒFR مظفر. [ م ُ ظَف ْ ف َ] (اِخ ) معروف به مولا مظفر. به نام قاسم بن محمد ۞ منجم . او راست : تنبیهات المنجمین که به سال 1031 برای شاه عباس تألیف کرده است .وی منجم دربار بود. (از یادداشتهای مرحوم دهخدا). واژه های قبلی و بعدی واژه های همانند ۴۸ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۶ ثانیه واژه معنی بدرالدین مظفر بدرالدین مظفر. [ ب َ رُدْ دی ن ِ م ُ ظَف ْ ف َ ] (اِخ ) ابن القاضی بعلبکی دمشقی . از مشاهیر اطبای قرن هفتم هجری بود و در فنون دیگر نیز دست د... شرف الدین مظفر شرف الدین مظفر. [ ش َ رَ فُدْ دی ن ِ م ُ ظَف ْ ف َ ] (اِخ ) ابن منصوربن حاجی . از خواف خراسان . از پادشاهان آل مظفر متوفای 713 هَ . ق . اتابک ... مظفر حسین میرزا مظفر حسین میرزا. [ م ُ ظَف ْ ف َ ح ُ س َ ] (اِخ ) از شعرای معاصر شاه صفی و فرزند سنجر میرزا که از مادر به شاه طهماسب واز پدر به شاه نعمت اﷲ ول... شاه شرف الدین مظفر شاه شرف الدین مظفر. [ ش َ رَ فُدْ دی م ُ ظَف ْ ف َ ] (اِخ ) پسرمهتر امیر مبازرالدین محمد از آل مظفر است . درسال 725 هَ . ق . بدنیا آمده و در عهد... ابوحاتم مظفر اسفزاری ابوحاتم مظفر اسفزاری . [ اَ ت ِ م ُ ظَف ْ ف َ رِ اَ / اِ ف َ / ف ِ ] (اِخ ) یا اسفراینی . یکی از علمای ریاضی و مَهَره ٔ فنون فلسفه . معاصر حکیم ... مزفر مزفر. [ م ُ ف َ] (ع ص ، اِ) مُزفَّر. رجوع به مزفَّر. مُزفَّرة شود. مزفر مزفر. [ م ُزَف ْ ف َ ] (ع اِ) دم برآوردن . مزفرة. (منتهی الارب ).مُزفَر. (اقرب الموارد). نفس برآوردن . (ناظم الاطباء). || (ص ) صاحب دم . صاحب... مضفر مضفر. [ م ُ ض َف ْ ف َ ] (ع ص ) شعر مضفر؛ موی بربافته بر سه تاه . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). تعداد نمایش: 10 20 50 100 همه موارد « قبلی ۱ ۲ ۳ ۴ صفحه ۵ از ۵ بعدی » نظرهای کاربران نظرات ابراز شدهی کاربران، بیانگر عقیده خود آنها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست. برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود