گفتگو درباره واژه گزارش تخلف نصر نویسه گردانی: NṢR نصر. [ ن َ ص َ ] (ع اِ) فتح . پیروزی . نَصر. رجوع به نصر شود : تا که به گیتی مدد است از طرب تا که به عالم نصر است از ظفراز طرب آبادمدد بر مدددر ظفرآباد نصر بر نصر.معزی (از آنندراج ). واژه های قبلی و بعدی واژه های همانند ۱۱۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۹ ثانیه واژه معنی نصر نصر. [ ن َ ] (اِخ ) ابن هارون نصرانی در سلطنت عضدالدوله به منصب وزارت رسید «در باب تعمیر کلیسیاها و معابد نصاری و ترسایان سعی موفور بجای ... نصر نصر. [ ن َ ] (اِخ ) ابن هرمز سمرقندی ، کاتب ابوعلی سعید و جانشین او در ریاست مقالصه [ فرقه ای از مانویه ] بود. (یادداشت مؤلف از الفهرست اب... نصر نصر. [ ن َ ] (اِخ ) ابن یعقوب الدینوری ، مکنی به ابوسعد، از ادبا و منشیان بزرگ قرن چهارم و پنجم است . در نیشابور متصدی عمل فرض و اعطاء بود ... نصر نصر. [ ن َ ] (اِخ ) ابن یوسف ، صاحب کسائی ، از اوست : کتاب الابل ، و کتاب خلق الانسان . (یادداشت مؤلف از الفهرست ابن الندیم ). نصر نصر. [ ن َ ] (اِخ ) ابوالجیوش ، چهارمین امرای بنی نصر غرناطه است ، وی از سال 708 تا 713 هَ. ق . حکمرانی کرد. رجوع به تاریخ الخلفاء ص 24 شود. نصر نصر. [ ن َ ] (اِخ )ابوکامل شهاب الدوله ، رجوع به شهاب الدوله نصر شود. نصر نصر. [ ن َ ] (اِخ ) ظهیرالدین (امیر...) السموری سجزی .از رجال دربار غوریه و از شعرای قرن ششم است ، فخرالدین مبارکشاه معاصر و ممدوح وی بوده ... نصر نصر. [ ن َ ] (اِخ ) عبداﷲبن سعید قرمطی ، مکنی به ابوغانم و مشهور به نصر از زعمای قرامطه است ، در آغاز در قریه ٔ زابوقه ٔ عراق معلم اطفال بود... نصر نصر. [ ن َ ] (اِخ ) محمدنصراﷲ شیرازی (ملا...) به روایت نصرآبادی در معما دستی داشته است ، او راست در معمائی به اسم باب صادق :دوشینه پیش زلف... نصر نصر. [ ن َ ] (اِخ ) نظام الدوله نصر، از امرای بنی مروان دیاربکر است وی پس ازنصرالدوله احمد به سال 453 به حکمرانی دیاربکر رسیدو تا سال 472 ... تعداد نمایش: 10 20 50 100 همه موارد « قبلی ۲ ۳ ۴ ۵ ۶ صفحه ۷ از ۱۲ ۸ ۹ ۱۰ ۱۱ بعدی » نظرهای کاربران نظرات ابراز شدهی کاربران، بیانگر عقیده خود آنها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست. برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود