گفتگو درباره واژه گزارش تخلف نصر نویسه گردانی: NṢR نصر. [ ن َ ص َ ] (ع اِ) فتح . پیروزی . نَصر. رجوع به نصر شود : تا که به گیتی مدد است از طرب تا که به عالم نصر است از ظفراز طرب آبادمدد بر مدددر ظفرآباد نصر بر نصر.معزی (از آنندراج ). واژه های قبلی و بعدی واژه های همانند ۱۱۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۰ ثانیه واژه معنی نصر سوره نصر در مدینه نازل شده و دارای ۳ آیه است. نصر به معنی پیروزی و یاری است. نامها نام دیگر این سوره تودیع(خداحافظی) است. زیرا آخرین سورهای ا... آل نصر آل نصر. [ ل ِ ن َ ] (اِخ ) آل لخم . آل عمروبن عدی . ملوک حیره . مناذره . سلسله ای از امرای عرب که در عراق حکومت داشته از پادشاهان ایران اطا... ام نصر ام نصر. [ اُم ْ م ِ ن َ ] (اِخ ) از زنان صحابی بود. رجوع به الاصابة فی تمییز الصحابة ج 8 ص 286 شود. بنه نصر بنه نصر. [ ب ُ ن َ ن َ ] (اِخ ) دهی از دهستان میان آب است که در بخش مرکزی شهرستان شوشتر واقع است و 200 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ... بنی نصر بنی نصر. [ ب َ ن َ ] (اِخ ) رجوع به بنونصر و طبقات السلاطین چ لین پول ص 24، 25 و 26 شود. جمدت نصر باستان شناسان اواخردوره پیش از تاریخ بین النهرین را به دوران حسونا[1]،سامره، حلف[2]، عبید، اروک، جمدت نصر[3] و سلسلههای قدیم[4] تقسیم می کنند. مح... ابن نصر ابن نصر. [ اِ ن ُ ن َ ] (اِخ ) ابوعلی حسن بن علی عبدی ملقب به همام . شاعری شیعی از مردم واسط. در دمشق و گاهی بغداد اقامت داشت و بعض بزر... ابن نصر ابن نصر. [ اِ ن ُ ن َ ] (اِخ ) ابوالحسن علی . متوفی به سال 376 هَ . ق . از ادبای وقت خویش و از کتب اوست : کتاب البراعة و کتاب صحبةالسلطان . اسعد نصر این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید. نصر احمد نصر احمد. [ ن َ رِ اَ م َ ] (اِخ ) رجوع به نصربن احمد سامانی شود : چنان خواندم در اخبار سامانیان که نصر احمد سامانی هشت ساله بود. (تاریخ ب... تعداد نمایش: 10 20 50 100 همه موارد « قبلی ۳ ۴ ۵ ۶ ۷ صفحه ۸ از ۱۲ ۹ ۱۰ ۱۱ ۱۲ بعدی » نظرهای کاربران نظرات ابراز شدهی کاربران، بیانگر عقیده خود آنها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست. برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود