گفتگو درباره واژه گزارش تخلف نصر نویسه گردانی: NṢR نصر. [ ن َ ص َ ] (ع اِ) فتح . پیروزی . نَصر. رجوع به نصر شود : تا که به گیتی مدد است از طرب تا که به عالم نصر است از ظفراز طرب آبادمدد بر مدددر ظفرآباد نصر بر نصر.معزی (از آنندراج ). واژه های قبلی و بعدی واژه های همانند ۱۱۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۳۶ ثانیه واژه معنی نصر نصر. [ ن َ ] (اِخ ) ابن عبدالرزاق بن شیخ عبدالقادر گیلانی بغدادی ، مکنی به ابوصالح و ملقب به قاضی القضاة، نخستین قاضی مذهب حنبلی است ، خل... نصر نصر. [ ن َ ] (اِخ ) ابن عبدالعزیزبن احمد فارسی شیرازی ، مکنی به ابوالحسین ، از علمای قرائت است ، در مصر مقام و مسند داشت او راست : الجامع، در... نصر نصر. [ ن َ ] (اِخ ) ابن عبداﷲ،مکنی به ابومالک و معروف به کیدر، در اواخر عهد مأمون عباسی به سال 217 هَ . ق . والی مصر شد و تا اوایل زمان ... نصر نصر. [ ن َ ] (اِخ ) ابن عبداﷲبن عبدالقوی اللخمی اسکندری ازهری ، مکنی به ابوالفتوح و معروف به ابن قلاقس ، از ادیبان و شاعران عرب است ، به... نصر نصر. [ ن َ ] (اِخ ) (امیر...) ابن علی بن مقلدبن نصربن منقذالکنانی ، مکنی به ابوالمرهف و ملقب به عزالدولة، بعد از وفات پدرش به سال 479 به ... نصر نصر. [ ن َ ] (اِخ ) ابن علی بن محمد شیرازی فارسی فسایی ، مکنی به ابوعبداﷲ مشهور به ابن ابی مریم ، دانشمند و ادیب و خطیب قرن ششم است . او ر... نصر نصر. [ ن َ ] (اِخ ) ابن علی ، ایلک خان ، از امرای آل افراسیاب است وی به سال 389 در عهدسلطنت عبدالملک سامانی شهر بخارا را فتح و تصرف کرد. ر... نصر نصر. [ ن َ] (اِخ ) ابن عمران بن عصام (یا عاصم )بن واسع الضبعی ،ملقب به ابوجمرة، از ثقات محدثین قرن دوم است ، از مردم بصره بود، اما در نیشا... نصر نصر. [ ن َ ] (اِخ ) ابن قُعَیْن بن حارث بن ثعلبة از بنی خزیمة، از عدنان ، جدّی جاهلی است . (از الاعلام زرکلی ج 8 ص 348). و رجوع به نهایت الار... نصر نصر. [ ن َ ] (اِخ ) ابن مالک بن حسل بن عامربن لؤی ، از قریش ، جدّی جاهلی است . رجوع به الاعلام زرکلی ج 8 ص 348 و جمهرةالانساب ص 157 شود. تعداد نمایش: 10 20 50 100 همه موارد « قبلی ۱ ۲ ۳ ۴ صفحه ۵ از ۱۲ ۶ ۷ ۸ ۹ ۱۰ بعدی » نظرهای کاربران نظرات ابراز شدهی کاربران، بیانگر عقیده خود آنها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست. برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود