اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

وو

نویسه گردانی: WW
وو. [ وَ ] (حرف ) حرف واو را گاه گویند. (منتهی الارب ). لغتی است در واو. (اقرب الموارد) :
دیلمی وار کند هزمان دراج غوی
بر سر هر پرش از مشک نگاریده ووی ۞ .

منوچهری .


واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۲,۱۴۵ مورد، زمان جستجو: ۱.۰۰ ثانیه
هرچند اطلاق این دست القاب مبنای دقیقی ندارد، اما به طور کلی به فضلایی که رتبهٔ درسی بالایی داشته باشند و مشغول خواندن دروس خارج باشند، و مسن باشند، ام...
غریب الحدیث و القرآن . [ غ َ بُل ْ ح َ ث ِوَل ْ ق ُ آ ] (ع اِ مرکب ) (علم ...) حاجی خلیفه در کشف الظنون گوید: امام ابوسلیمان حمدبن محمد ۞ ...
پنج و شش و هفت و چهار. [ پ َ ج ُ ش َ / ش ِ ش ُ هََ ت ُ چ َ ] (اِ مرکب ) کنایه از پنج حس و شش جهت و هفت کوکب و چهارطبع باشد.
انا ﷲ و انا الیه راجعون . [ اِن ْ نا ل ِل ْ لا هَِ وَ اِن ْ نا اِ ل َ هَِ ج ِ ] (عربی ، جمله ) ۞ یعنی ما خدای راییم و بازگشت ما سوی اوست . در ...
در باب اول کتاب «تاریخ قم» نوشته حسن بن محمد بن حسن قمی که کهن ترین سند تاریخی موجود درباره شهر قم می باشد، از قول مورخان قدیم تر، از اسکندر، بهرام گو...
نگاه کنید به: پیشوند های زبان پارسی، پسوند های زبان پارسی در همین لغتنامه
تقسیم صفت گاهی به لحاظ وجودی یا عدمی بودن آن است و زمانی بر فرض وجودی بودن آن به لحاظ تقیید و اطلاق و به جهت نامحدود یامعدود بودن آن می باشد و گاهی نی...
یمین الدولة و امین الملة. [ ی َ نُدْ دَ ل َ وَ اَ نُل ْ م ِل ْ ل َ ] (اِخ ) لقب محمودبن سبکتکین غزنوی . رجوع به محمود شود.
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.