ذات
        
     
    
								
        نویسه گردانی:
        ḎʼT
    
							
    
								
        این واژه در سنسکریت دهاتو dhātu (پایه، عنصر، عنصر اولیه، جوهر، ماده ی نخستین) و در اوستایی ذاته żāta بوده است با همان معنی سنسکریت؛ و واژه های: نیذاته niżāta (نژاد، نهاد، سرشت، فطرت، خوی، اخلاق، خُلق، ذات، گوهر. رفتار، کردار، کنش، فعل، عمل، اقدام) هوذاته hu-żāta (نیکوسرشت، خوش ذات) اهوره ذاته ahurażāta (دارای سرشت اهورایی، دارای ذات خدایی) و چندین واژه ی دیگر به خوبی نشان می دهد که ذات پارسی است.***فانکو آدینات 09163657861
    
							
    
    
    
        
            واژه های همانند
        
        
            
    ۳۳۹ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۳ ثانیه
								
    
    
									
            
										
                
                
                    
											
                        ذات  اشاجع. [ ت ُ اَ ج ِ ](ع  ص  مرکب ) یا غدد ذات  الاشاجع. این  کلمه  در نصاب الصبیان  چ  برلین  در قطعه ٔ ذیل  که  محرّمات  گوسفند را گردکرده ، آمد...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        ذات  اطلاح . [ ت ُ اَ ] (اِخ ) موضعی  است  به  شام  و از آنجا تا بلقاء یکشبه  راه  است  و گویند جائی  است  بدان  سوی  وادی القری . (المرصع). و مقریزی ...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        ذات  اغیال . [ ت ُ اَغ ْ ] (اِخ ) رودباری  است  به  یمامة. (منتهی  الارب ).
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        ذات  ارحاء. [ ت ُ اَ ] (اِخ ) قاره ای  است  که  از آنجا سنگهای  آسیا خیزد. (المرصّع).
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        ذات  ابواب . [ ت ُ اَب ْ ] (اِخ ) موضعی  است  در باب القریتین  براه  مکه  و آن  قریه ای  است  طسم  و جدیس  را. یاقوت  ازاصمعی  و او از ابوعمروبن  العل...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        ذات  اجدال . [ ت ُ اَ ] (اِخ ) موضعی  است نزدیکی  بدر که  رسول  اکرم  صلوات  اﷲ علیه  هنگام  رفتن  بدر بدانجا نماز گزارد و عبیدبن  حرث بن  عبدالمطلب  ...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        ذات  احدال . [ ت ُ اَ ] (اِخ ) موضعی  است  براه  مکه  در وادی  موسوم  به  صفرا. و در سیر، ذات  اجدال  آمده  است  با جیم  معجمة.
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        ذات  احفار. [ ت ُ اَ ] (اِخ ) موضعی  است  در شعر. و شاعر در وصف  ابر گوید : القی  علی  ذات  احفار کلاکله و شب ّ نیرانه  و انجاب  یأتلق .(المرصع).
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        ذات جانبین . [ ت ُ ن ِ ب َ ] (اِخ ) رجوع  به  کلمه ٔ اربعا در همین  لغت نامه  شود.
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        ذات النطاق . [ تُن ْ ن ِ ] (ع  اِ مرکب ) نام  نوعی  موش  خالدار است .  ||  (اِخ ) پشته ای  است  بنی کلاب  را که  خالهای  سیاه  وسپید دارد و یا بر کمر ...