ذات
        
     
    
								
        نویسه گردانی:
        ḎʼT
    
							
    
								
        این واژه در سنسکریت دهاتو dhātu (پایه، عنصر، عنصر اولیه، جوهر، ماده ی نخستین) و در اوستایی ذاته żāta بوده است با همان معنی سنسکریت؛ و واژه های: نیذاته niżāta (نژاد، نهاد، سرشت، فطرت، خوی، اخلاق، خُلق، ذات، گوهر. رفتار، کردار، کنش، فعل، عمل، اقدام) هوذاته hu-żāta (نیکوسرشت، خوش ذات) اهوره ذاته ahurażāta (دارای سرشت اهورایی، دارای ذات خدایی) و چندین واژه ی دیگر به خوبی نشان می دهد که ذات پارسی است.***فانکو آدینات 09163657861
    
							
    
    
    
        
            واژه های همانند
        
        
            
    ۳۳۹ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۲ ثانیه
								
    
    
									
            
										
                
                
                    
											
                        ذات الخمار.   ۞ [ تُل ْ خ ِ ] (اِخ ) لقب  هنیدة عمّه ٔ فرزدق  است . و از آنرو وی  را ذات الخمار گویند که  وی  چانه بندخویش  را برگرفت  آنگاه  که  پدر ...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        ذات السباع . [ تُس ْ س ِ ] (اِخ ) موضعی  است .
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        ذات الستار. [ تُس ْ س ِ ] (اِخ ) نام  موضعی  است  و ابن  اثیر در المرصع گوید: این  نام  در اشعار عرب  بسیار یادشده  است  و آن  راههای  عقبه هاست  به  ...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        ذات السعیر. [ تُس ْ س َ ] (اِخ ) منزلی  است  نزدیک  مدینه . و بلعمی  در شرح  غزوه ٔ انواط گوید: فصل  در ذکر خبر غزو انواط: و این  غزو را غزو انواطخوان...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        ذات السلسل . [ تُس ْ س ُ س ُ ؟ ] (اِخ ) رجوع  به  فقره ٔ فوق  شود.
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        ذات السلیم . [ تُس ْ س ُ ل َ ] (اِخ ) نام  جایگاهی  است . ساعدةبن  جؤیة گوید : تَحَمَّلن  من  ذات السُلَیم  کأنّهاسفائن  یم  یَنتحیها دبورها.
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        ذات السلیم . [ تُس ْ س ُ ل َ ] (اِخ ) نام  موضعی  است  بنی ضبّة را بیمامة.
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        ذات الزراب . [تُزْ زِ ] (اِخ ) یکی  از مساجد رسول  صلوات اﷲ علیه  است  بر دو روزه  راه  از تبوک  و آن  را زراب  نیز نامند.
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        ذات الزمین . [ تُزْ زُ م َ ] (ع  اِ مرکب ) میانه ٔ روزگار. (قاضیخان  بدر محمد دهار).  ||  در زمانی  مقدّم .
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        ذات الساحل . [ تُس ْ سا ح ِ ] (اِخ ) نام  قریه ای  به  جیزه .