ذات
        
     
    
								
        نویسه گردانی:
        ḎʼT
    
							
    
								
        این واژه در سنسکریت دهاتو dhātu (پایه، عنصر، عنصر اولیه، جوهر، ماده ی نخستین) و در اوستایی ذاته żāta بوده است با همان معنی سنسکریت؛ و واژه های: نیذاته niżāta (نژاد، نهاد، سرشت، فطرت، خوی، اخلاق، خُلق، ذات، گوهر. رفتار، کردار، کنش، فعل، عمل، اقدام) هوذاته hu-żāta (نیکوسرشت، خوش ذات) اهوره ذاته ahurażāta (دارای سرشت اهورایی، دارای ذات خدایی) و چندین واژه ی دیگر به خوبی نشان می دهد که ذات پارسی است.***فانکو آدینات 09163657861
    
							
    
    
    
        
            واژه های همانند
        
        
            
    ۳۳۹ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۷ ثانیه
								
    
    
									
            
										
                
                
                    
											
                        ذات الشعاع . [ تُش ْ ش ُ ](ع  اِ مرکب ) یکی  از آلات  رصد است  :  و آلات  رصد از کراسی  و ذات الحلق  و اسطرلابهای  تام  و نصفی  و ذات الشعاع   ۞  که  ...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        ذات الحمات . [  ] یاقوت  در شرح  کلمه  الحُنَبِطلة گوید: ماء لبنی  سلول ، یردها حاج  الیمامة و ایاها عنی  ابن  ابی حفصة و کان  نعت ماکان  بین الیمامة ...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        ذات الحماط. [ تُل ْ ح َ ] (اِخ ) یا روضة ذات الحماط، موضعی  است ، بنواحی  مدینة : و حلت  بروضة ذات الحماطو غدر انها فائضات  الجهام .
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        ذات الحمام . [ تُل ْ ح َم ْ ما ] (اِخ ) موضعی است  میان  اسکندریة و افریقیة. رجوع  به  افریقیه  شود.در چهل  فرسنگی  مغرب  مصر. (المرصع). و یاقوت  گوید...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        ذات الحمام . [ تُل ْ ح ُ ] (اِخ ) موضعی  است  میان مکه  و مدینه .  ||  نام  آبی  بدیار قُشیر، نزدیک  یمامة.  ||  نام  آبی  جاهلی . به  ضریّة.
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        ذات الحرمل . [ تُل ْ ح َم َ ] (اِخ ) نام  موضعی  است  در شعر حجاج . (المرصع).
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        ذات الحنظل . [ تُل ْ ح َظَ ] (اِخ ) عقبه ای  است  میان  مکه  و جده . (المرصع).
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        ذات الحنظل . [ تُل ْ ح َ ظَ ] (اِخ ) رجوع  به  ثنیة ذات الحنظل  در همین  لغت نامه  شود.
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        ذات الحومل . [ تُل ْ ح َ م َ ] (اِخ ) نام  موضعی  است  در شعر حجاج . (المرصّع).
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        ذات الجنبی . [ تُل ْ جَم ْ بی ی  ] (ع  ص  نسبی ) منسوب  بذات الجنب .