ذات
        
     
    
								
        نویسه گردانی:
        ḎʼT
    
							
    
								
        این واژه در سنسکریت دهاتو dhātu (پایه، عنصر، عنصر اولیه، جوهر، ماده ی نخستین) و در اوستایی ذاته żāta بوده است با همان معنی سنسکریت؛ و واژه های: نیذاته niżāta (نژاد، نهاد، سرشت، فطرت، خوی، اخلاق، خُلق، ذات، گوهر. رفتار، کردار، کنش، فعل، عمل، اقدام) هوذاته hu-żāta (نیکوسرشت، خوش ذات) اهوره ذاته ahurażāta (دارای سرشت اهورایی، دارای ذات خدایی) و چندین واژه ی دیگر به خوبی نشان می دهد که ذات پارسی است.***فانکو آدینات 09163657861
    
							
    
    
    
        
            واژه های همانند
        
        
            
    ۳۳۹ مورد، زمان جستجو: ۰.۴۴ ثانیه
								
    
    
									
            
										
                
                
                    
											
                        ذات الریوی . [ تُرْ ری  ی َ وی ی  ] (ع  ص  نسبی ) منسوب  بذات الریه   ۞ .
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        ذات الرمرم . [ تُرْ رَ رَ ] (اِخ ) نام  جایگاهی  و بدانجا جنگی  میان  بنی عامر و بنوعبس  رویداد و فیروزی  بنوعامر را بود و رمرم  منقوص  و مخفف  رمرام ...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        ذات الصدور. [ تُص ْ ص ُ ](ع  اِ مرکب ) افکار. اندیشه ها. حاجتها. (مهذب  الاسماء). مضمرات  قلب : انه  علیم  بذات الصدور. (قرآن  5/11).
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        ذات الشعور. [ تُش ْ ش ُ ] (اِخ ) صورتی  از صور شمالی  فلک  میان  صورت  دب ّ اکبر و اسد و آن  را حوض  و ضفیرةالاسد و شعر بره  نیس  یا برنیکی  و هلبة نی...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        ذات الشقوق . [ تُش ْ ش ُ ] (اِخ ) منزلی  است  بطریق  مکة. (المرصع). رجوع  به  ج  6 عقدالفرید ص 99 شود.  ||  یوم  ذات الشقوق ،یا حرب  ذات الشقوق ، نام ...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        ذات الشمال . [ تُش ْ ش ِ ] (ع  اِ مرکب ) دست  چپ . سوی چپ . جهت  چپ . طرف  چپ . سوی  دست  چپ . (مهذب  الاسماء). جانب  چپ . (قاضی خان  بدر محمد دهار). ...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        ذات الشمیط. [ تُش ْ ش َ ] (اِخ ) ریگی  است بنی تمیم  را و در آنجا گزنه  و غضا روید. (المرصع).
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        ذات الشوکة. [ تُش ْ ش َ ک َ ] (ع  ص  مرکب ) خاردار. ||  صاحب  شوکت .  ||  خداوند سلاح .
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        ذات الشهور. [ تُش ْ ش ُ ] (ع  ص  مرکب ) آن  زن  که  بحد زنان  رسیده  لکن  خون  نمی بیند. عده ٔ طلاق  او در صورت  آرمیدگی  با زوج  سه  ماه  هلالی  است ...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        ذات الریال . [ تُرْ ر ی  ] (اِخ ) نام  باغی  باشد معروف . و ریال  جمع رأل  به  معنی  چوزه ٔ شترمرغ  است . (المرصع).