ذات
        
     
    
								
        نویسه گردانی:
        ḎʼT
    
							
    
								
        ذات یا زات در زبان اوستایی پایه ریزی شده و با گذشت زمان در زبان های ترکی ، هندی اروپایی و سامی نیز وارد شده است. در زبان کهن اوستایی زات یا زاتا در معنی درون و یا سرچشمه ی ذات بکار می رفت. بنابراین ، با وجود اینکه از سوی اعراب با دیکته ی عربی استفاده می شد و به زور جنگ دوباره به سرزمین زادگاهش ارسال شده ، با کشف این واقعیت در ریشه زات ، جای دارد به بازگشت ان به ایران ما به آن خوش آمد گفت... زات مزداد همان نقطه ی درون همه ی ماست که حافظ به خال تشبیه کرده...
    
							
    
    
    
        
            واژه های همانند
        
        
            
    ۳۳۹ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۴ ثانیه
								
    
    
									
            
										
                
                
                    
											
                        ذات الحفائل . [ تُل ْ ح َ ءِ ] (اِخ ) موضعی  است .
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        ذات الذوائب . [ تُذْ ذَ ءِ ] (ع  اِمرکب ) درخت  بر (؟) (الفاظالادویه  چ  هند).
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        ذات الرایات . [ تُرْ را ] (اِخ ) رجوع  به  ذات  الرایه  شود.
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        ذات الذخایر. [ تُذْ ذَ ی ِ ] (اِخ ) ناحیه ای  است  میان  حمص  و دمشق . رجوع  به  کلمه ٔ نبک  در معجم  البلدان  یاقوت  شود.
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        ذات الخنادع . [ تُل ْ خ َ دِ ] (ع  اِ مرکب ) داهیة.
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        ذات الشعبین . [ تُش ْ ش َ ب َ ] (اِخ ) یکی  از وادیهای  علاة به  یمامه  است  و مخلافی  است  به  یمن . (معجم  البلدان ).
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        ذات الرواعد. [ تُرْ رَ ع ِ ] (ع  اِ مرکب ) داهیة. جنگ . حرب .
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        ذات السواسی .[ تُس ْ س َ ] (اِخ ) کوهی  است  بنی جعفربن  کلاب  را و اصمعی  گوید: ذات السواسی  شعبی  است  بنصیبین  از ینوف  یا آب راهه هاست  که  در ینو...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        ذات السلاسل . [ تُس ْ س َ س ِ ] (اِخ ) رجوع  به  ابوعون  عبدالملک  در همین  لغت نامه  شود.
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        ذات السلاسل . [ تُس ْ س َس ِ ] (اِخ ) ابرق  ذات السلاسل ، موضعی  است  بدیار عرب .