ذات
        
     
    
								
        نویسه گردانی:
        ḎʼT
    
							
    
								
        ذات یا زات در زبان اوستایی پایه ریزی شده و با گذشت زمان در زبان های ترکی ، هندی اروپایی و سامی نیز وارد شده است. در زبان کهن اوستایی زات یا زاتا در معنی درون و یا سرچشمه ی ذات بکار می رفت. بنابراین ، با وجود اینکه از سوی اعراب با دیکته ی عربی استفاده می شد و به زور جنگ دوباره به سرزمین زادگاهش ارسال شده ، با کشف این واقعیت در ریشه زات ، جای دارد به بازگشت ان به ایران ما به آن خوش آمد گفت... زات مزداد همان نقطه ی درون همه ی ماست که حافظ به خال تشبیه کرده...
    
							
    
    
    
        
            واژه های همانند
        
        
            
    ۳۳۹ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۸ ثانیه
								
    
    
									
            
										
                
                
                    
											
                        ذات الفروة. [ تُل ْ ف َرْ وَ ] (ع  اِ مرکب ) فروه  بمعنی  موی  زهار است  و از ذات الفروه  مراد حشفه  است . شاعر گوید : و ام ّ مثوای  تدری  لمتی و تغمر...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        ذات الفضول . [ تُل ْ ف ُ ] (اِخ ) نام  زرهی  رسول  اکرم  صلوات اﷲ علیه  را.
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        ذات العسرة. [ تُل ْ ع ُ رَ ] (اِخ ) یکی  از منازل  حاجیان  بصرة، نزدیک  ماویةو ینسوعة. رجوع  به  کلمه ٔ قساء در مراصدالاطلاع  شود.
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        ذات العذبة. [ تُل ْ ع َ ب َ ] (اِخ ) موضعی  است .
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        ذات العضوم . [ تُل ْ ؟ ] (اِخ ) نام  موضعی  است  در شعر.
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        ذات العماد. [ تُل ْ ع ِ ] (اِخ ) این  کلمه  در صفت  ارم  درقرآن  کریم  آمده  است . ذات العماد یعنی  صاحب  ستونها یاصاحب  بناهای  بلند. (غیاث  از منتخب...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        ذات القرون . [ تُل ْ ق ُ ] (اِخ ) کنیت  شام  است . مرقش  اکبر راست : و اهلی  بالشام  ذات القرون . (از المرصع).
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        ذات القصور. [ تُل ْ ق ُ ] (اِخ ) نام  قدیم  شهر معرة است .
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        ذات القتاد. [ تُل ْق ُ ] (ع  اِ مرکب ) نوعی  از مار است .  ||  (اِخ ) جایگاهی  است  به  برسوی  وادی  به  مدینة که  میان  دو کوه  کوچک  واقع است . (الم...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        ذات العنقر. [ تُل ْ ع ُ ق ُ ] (اِخ ) موضعی  است  بدیار بنی بکربن  وائل .