ذات
        
     
    
								
        نویسه گردانی:
        ḎʼT
    
							
    
								
        ذات یا زات در زبان اوستایی پایه ریزی شده و با گذشت زمان در زبان های ترکی ، هندی اروپایی و سامی نیز وارد شده است. در زبان کهن اوستایی زات یا زاتا در معنی درون و یا سرچشمه ی ذات بکار می رفت. بنابراین ، با وجود اینکه از سوی اعراب با دیکته ی عربی استفاده می شد و به زور جنگ دوباره به سرزمین زادگاهش ارسال شده ، با کشف این واقعیت در ریشه زات ، جای دارد به بازگشت ان به ایران ما به آن خوش آمد گفت... زات مزداد همان نقطه ی درون همه ی ماست که حافظ به خال تشبیه کرده...
    
							
    
    
    
        
            واژه های همانند
        
        
            
    ۳۳۹ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۷ ثانیه
								
    
    
									
            
										
                
                
                    
											
                        اسم واژه ای عربی و ذات پارسی اوستایی است و جایگزین این است: نامذات nãmzãt **** فانکو آدینات 09163657861
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        صفت واژه ای عربی و ذات واژه ای اوستایی است. پس جایگزین این ترکیب، چنین است: ویژگی ذات vižegiye-zât.**** فانکو آدینات 09163657861
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        نیک ذات . (ص  مرکب ) نیک نهاد. نیک طینت . (آنندراج ). خوش طینت .
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        کمین ذات . [ ک َ ] (ص  مرکب ) بدجنس . (ناظم  الاطباء).
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        صدی  ذات . [ ص َ ] (اِ) منصبی  است  در هند. مؤلف  غیاث  آرد: نام  منصبی  است  که  صاحب  آن  منصب  را دولک  دام  مقرر باشد، چون  یک  روپیه  را چهل  دا...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        ذات  یوم . [ ت َ ی َ مِن ْ ] (ع  ق  مرکب ) روزی . (دهار). در روزی . بروزی . روزی  از روزها.
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        ذات نکیف .[ ت ُ ن َ ] (اِخ ) موضعی  به  ناحیت  یلملم . (المرصع).
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        اسم  ذات . [ اِ م ِ ] (ترکیب  اضافی ، اِ مرکب ) اسم  چون  قائم  بذات  باشد و وجود آن  وابسته  به  دیگری  نبود آنرا اسم  ذات  نامند: جامه ، نامه ، مرد،...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        ذات الخف . [ تُل ْ خ ُف ف  ] (ع  ص  مرکب ) دارنده ٔ سپل . نرم پای . ج ، ذوات الاخفاف . یا ذوات الخف ّ. سپل داران . نرم پایان ، مانند اشتر.
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        ذات الشر. [ تُش ْ ش َرر ] (اِخ ) موضعی  است . امروءالقیس  گوید : فلم  تترک  بذات الشر ظبیاًو لم  تترک  بحبلها (؟) حمارا.(المرصع).