ذات
        
     
    
								
        نویسه گردانی:
        ḎʼT
    
							
    
								
        ذات یا زات در زبان اوستایی پایه ریزی شده و با گذشت زمان در زبان های ترکی ، هندی اروپایی و سامی نیز وارد شده است. در زبان کهن اوستایی زات یا زاتا در معنی درون و یا سرچشمه ی ذات بکار می رفت. بنابراین ، با وجود اینکه از سوی اعراب با دیکته ی عربی استفاده می شد و به زور جنگ دوباره به سرزمین زادگاهش ارسال شده ، با کشف این واقعیت در ریشه زات ، جای دارد به بازگشت ان به ایران ما به آن خوش آمد گفت... زات مزداد همان نقطه ی درون همه ی ماست که حافظ به خال تشبیه کرده...
    
							
    
    
    
        
            واژه های همانند
        
        
            
    ۳۳۹ مورد، زمان جستجو: ۰.۴۶ ثانیه
								
    
    
									
            
										
                
                
                    
											
                        ذات ودقین . [ ت ُ وَ ق َ ] (ع  اِمرکب ) صاحب  دو جهت . داهیة. درد و سختی . (مهذب  الاسماء). ذات  وجهین . (المرصع). که  گوئی  آن  دو روی  دارد.
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        ذات نیرین . [ ت ُ ن َ ] (ع  ص  مرکب ) ناقه ٔ ذات نیرین ، ناقه ٔ کلانسال  که  در آن  بقیه ای  باشد. (منتهی  الارب ). ناقة ذات انیار. و ابن الاثیر در ال...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        ذات  یدین . [ ت ُ ی َ دَ ] (ع  اِ مرکب ) قبل  ذات  یدین ؛ پیش  از هر چیز. قبل  از همه . به  اول  وَهلة: لقیته  قبل  ذات یدین . و قیل  اول  نفس  ذات  ی...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست: سیته پهلو (دری). اِرماپپ ermāpop . ارما (مازنی): ورم. پپ: (خراسانی) ریه، شش. ***فانکو آدینات 09163657861
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        یکصدی ذات . [ ی َ / ی ِ ص َ ] (اِ مرکب ) منصبی  از مناصب . صاحبان  آنندراج  و غیاث  می نویسند: بدان  که  منصب  یکصدی ذات  را دولک دام  مقرر باشد چون  ...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        ذات الربا. [ تُرْ رَ ] (اِخ ) موضعی  است  بدانسوی  جحفة. کثیر گوید : الی  ابن  ابی العاصی  بدوت  ارقلت  (؟)و بالسفح  من  ذات الربا فوق  مطعن .(از المر...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        ذات الرجع. [ تُرْ رَ ] (ع  ص  مرکب ) صفت  آسمان  :  و السماء ذات الرجع. (قرآن  11/86). لانها ترجع الغیب  و ارزاق العباد. (المرصع).
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        ذات الرضم . [ تُرْ رَ ](اِخ ) موضعی  بنواحی  وادی القری  و تیماء. (المرصع).
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        ذات الرعد. [ تُرْ رَ ] (ع  اِ مرکب ) جنگ . حرب . شر و شدّت . و در مثل  است : جاءَ بذات الرعد و الصلیل ، یعنی  برپا کرد فتنه  و شر را چنانکه  ابر رعد و...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        ذات الخال . [ تُل ْ ] (اِخ ) نام  موضعی  است .