ذات
        
     
    
								
        نویسه گردانی:
        ḎʼT
    
							
    
								
        ذات یا زات در زبان اوستایی پایه ریزی شده و با گذشت زمان در زبان های ترکی ، هندی اروپایی و سامی نیز وارد شده است. در زبان کهن اوستایی زات یا زاتا در معنی درون و یا سرچشمه ی ذات بکار می رفت. بنابراین ، با وجود اینکه از سوی اعراب با دیکته ی عربی استفاده می شد و به زور جنگ دوباره به سرزمین زادگاهش ارسال شده ، با کشف این واقعیت در ریشه زات ، جای دارد به بازگشت ان به ایران ما به آن خوش آمد گفت... زات مزداد همان نقطه ی درون همه ی ماست که حافظ به خال تشبیه کرده...
    
							
    
    
    
        
            واژه های همانند
        
        
            
    ۳۳۹ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۳ ثانیه
								
    
    
									
            
										
                
                
                    
											
                        ذات لیلة. [ ت َ ل َ ل َ تِن ْ ] (ع  ق  مرکب ) شبی . (قاضی  بدر محمدخان  دهار). در شبی . (مهذب  الاسماء). شبی  از شبها.
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        ذات ماسل . [ ت ُ س ِ ] (اِخ ) (ابرق ...) قال  الشمردل بن  شریک  الیربوعی  و کان  صاحب  شراب  : شربت  و نادمت  الملوک  فلم اجدعلی  الکأس ندماناً لها م...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        ذات عوار. [ ت ُ ع ِ ] (ع  ص  مرکب ) آهمند. معیوب . فاسد.
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        ذات غداة. [ ت َ غ َ تِن ْ ] (ع  ق  مرکب ) صبحگاهی . بامدادی . به  بامدادی . دربامدادی .
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        ذات عروس . [ت ُ ع َ ] (ع  اِ مرکب ) از جمله ٔ مثلی  است  که  زبّاء پس از کشتن  جذیمةالأبرش  گفت : ذات عروس  تری . (المرصع).
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        ذات عشاء. [ ت َ ع ِ ] (ع  ق  مرکب ) شامگاهی . در شبانگاهی . بشبانگاهی .
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        ذات العش . [ تُل ْ ع ُش ش  ] (اِخ ) گویند منزلی  است  بطریق  مکه  میان  صنعا و مکه  به  أسفل  طریق  تهامة.
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        ذات القن . [ تُل ْ ق ِن ن  ] (اِخ ) اکمه ای  باشد بر کوهی  از کوههای  اجاء. (المرصع).
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        ذات الرئة.[ تُرْ رِ ءَ ] (اِ مرکب ) رجوع  به  ذات  الریه  شود.
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        ذات نضائض . [ ت ُ ن َ ءِ ] (ع  ص  مرکب ) ذات نَضیضَة؛ ابل  ذات نضائض  یا ذات  نضیضة؛ تشنه . عطشان .