اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

قیح

نویسه گردانی: QYḤ
قیح . [ ق َ ] (ع اِ) زردآب و ریم بی آمیزش خون . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (آنندراج ). چرک . مِدَّه . || (مص ) ریم وزردآب کردن زخم . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۶۰ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۳ ثانیه
قیه کلمه ای ترکی است ومعنی آن جیغ می باشد.
غیة. [ غ َی ْی َ ] (ع اِ) تأنیث غَی ّ. رجوع به همین کلمه شود.- وَلَدُ غَیَّة یا غیَّة ؛ پسر زنا. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). ناپاکزاد. حر...
غیة. [ غی ی َ ] (ع اِ) رجوع به غَیَّة شود.
غیه . [ ی َ / ی ِ ] (اِ) فریاد و صداو آواز بسیار بلند. (از برهان قاطع) (از آنندراج ). غیو. غو. (برهان قاطع). فریاد برای کمک و یاری و استعانت . (ن...
قیه لی . [ ق َ ی َ ] (اِخ )دهی است از دهستان نازلو بخش حومه ٔ شهرستان ارومیه .آب آن از شهرچای . محصول آن غلات ، چغندر و حبوب . شغل اهالی زر...
قیه جیک . [ ی َ] (اِخ ) ده کوچکی از دهستان مزدقانچای بخش نوبران شهرستان ساوه است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1).
قیه چمن . [ ق َ ی َ چ َ م َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان هیر بخش مرکزی شهرستان اردبیل ، سکنه ٔ آن 192 تن . آب آن از چشمه . محصول آن غلات و ش...
قیه دبی . [ ق َ ی َ دِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان چهاردانگه ٔ بخش هوراند شهرستان اهر،سکنه ٔ آن 300 تن . آب آن از چشمه . محصول آن غلات ، حبوب...
در زبان ترکی قیه به معنای سنگ بزرگ و (اولو) به معنای مرده تر کیب این دو در لغت مذبور به معنی سنگ بزرگ مرده . در اصل اگر محل مذکور را از نزدیک ...
قره قیه . [ق َ رَ ق َ ی َ ] (اِخ ) قراقیه . رجوع به قراقیه شود.
« قبلی صفحه ۱ از ۶ ۲ ۳ ۴ ۵ ۶ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.