 
        
            اسمان 
        
     
    
								
        نویسه گردانی:
        ʼSMAN 
    
							
    
								
        اسمان . [ اِ ] (ع  مص ) فربه  کردن . (تاج  المصادر بیهقی ) (زوزنی ). فربه  کردن  چیزی . (ترجمان  علامه ٔجرجانی ).  ||  فربه  شدن .  ||  فربه گشتن  چاروایان  کسی .  ||  صاحب  ستور فربه  شدن . مالک  گردیدن  فربه  را.  ||  فربه  خریدن .  ||  تر کردن  طعام  را به  روغن .  ||  بسیارروغن  شدن  قوم . (از آنندراج ) (از ناظم الاطباء).
    
							
    
    
    
        
            واژه های همانند
        
        
            
    ۱۰۰ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۷ ثانیه
								
    
    
									
            
										
                
                
                    
											
                        عثمان . [ ع ُ ] (اِخ ) دهی  است  از دهستان  قعله ٔ شاهین  بخش  پل  ذهاب  شهرستان  قصرشیرین ، واقع در 12 هزارگزی  جنوب  خاوری  سرپل  ذهاب  کنار راه  فر...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        عثمان . [ ع ُ ] (اِخ ) کوهی  است  به  مدینه  بین  آن  و بین  ذی المرة در راه  شام  از مدینه . (معجم  البلدان ).
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        عثمان . [ ع ُ ] (اِخ ) ابن  ابی العاص بن  بشربن  عبد دهمان  از ثقیف  صحابی  و از مردم  طائف  بود در وفد ثقیف  اسلام  آورد. رسول  (ص ) او را عمل  طائف ...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        عثمان . [ ع ُ ] (اِخ ) ابن  احمدبن  سعیدبن  عثمان  معروف  به  ابن  قائد. فقیه  و از افاضل  نجدیین  بود و به  سال  1097 هَ . ق . به  قاهره  درگذشت . او...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        عثمان . [ ع ُ ] (اِخ ) ابن  جنی  الموصلی  مکنی  به  ابوالفتح  و ملقب  به  ابن  جنی . رجوع  به  الاعلام  زرکلی  و روضات  الجنات  ص 466 و نیز ابن  جنی  ...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        عثمان . [ ع ُ ] (اِخ ) ابن  حمزةبن  عبیداﷲبن  عمربن  الخطاب  از اشراف  و از کسانی  بود که  به  اندلس  رفت  و به  طلیطلة اقامت  گزید چون  عبدالرحمن  ال...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        عثمان . [ ع ُ ] (اِخ ) ابن  حنیف بن وهب  الانصاری  الاوسی . صحابی  است . در جنگ  احد و جنگ های پس  از آن  شرکت  کرد. از جانب  عمر ولایت  سواد و بصره  ...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        عثمان . [ ع ُ ] (اِخ ) ابن  حیان بن  معبد المری . ولیدبه  سال  93 هَ . ق . وی  را برکنار ساخت  و به  سال  103 عهده دار جنگهای  تابستانی  شد. به  سال  ...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        عثمان . [ ع ُ ] (اِخ ) ابن  ربیعة الاندلسی ، ادیب  بود. او راست : طبقات  الشعراء بالاندلس . وی  در حدود سال  310 هَ . ق . درگذشت . (از اعلام  زرکلی ).
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        عثمان . [ ع ُ ] (اِخ ) ابن  سعیدبن  خالد الدارمی  السجستانی . محدث  هرات  بود. او را مسندی  بزرگ  و تصانیفی  در رد «جهمیه » است . وی  به  سال  200 هَ ...