 
        
            اسمان 
        
     
    
								
        نویسه گردانی:
        ʼSMAN 
    
							
    
								
        اسمان . [ اِ ] (ع  مص ) فربه  کردن . (تاج  المصادر بیهقی ) (زوزنی ). فربه  کردن  چیزی . (ترجمان  علامه ٔجرجانی ).  ||  فربه  شدن .  ||  فربه گشتن  چاروایان  کسی .  ||  صاحب  ستور فربه  شدن . مالک  گردیدن  فربه  را.  ||  فربه  خریدن .  ||  تر کردن  طعام  را به  روغن .  ||  بسیارروغن  شدن  قوم . (از آنندراج ) (از ناظم الاطباء).
    
							
    
    
    
        
            واژه های همانند
        
        
            
    ۱۰۰ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۴ ثانیه
								
    
    
									
            
										
                
                
                    
											
                        دره  عثمان . [ دَرْ رَ ع ُ ](اِخ ) دهی  است  از دهستان  قلقل رود شهرستان  تویسرکان .واقع در 24هزارگزی  جنوب  شهر تویسرکان  و 4 هزارگزی  جنوب  برگچه ، ...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        آسمان غرغره . [ غ ُ غ ُ رَ / رِ ] (اِ مرکب ) آسمان غُرّش . آسمان غُرُنْبه . آسمان غُرّه . تندر. رعد. سختو. بختو. کنور.
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        آسمان نوردی . [ س ْ / س ِ مان ْ، ن َ وَ ] (حامص  مرکب ) هواپیمائی . هوانوردی .
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        شاطی ٔ عثمان . [ ءُ ع ُ ] (اِخ ) یا شاطی ٔالوادی  یا شاطی ءالنهر و مراد از آنها شاطی ٔ (ساحل ) دجله  است  و آن  سرزمینی  است  در بصره  که  عثمان بن  ع...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        گریه ٔ آسمان . [ گ ِرْ ی َ / ی ِ ] (ترکیب  اضافی ، اِ مرکب ) کنایه  از باران  : گرستند از گریه جویی  روان بیاید مگر گریه ٔ آسمان .سعدی  (بوستان ).
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        عثمان  اولن . [ ع ُ اُ ل َ ] (اِخ ) دهی  است  از دهستان  آجرلو بخش  مرکزی  شهرستان  مراغه ، واقع در 70 هزارگزی  جنوب  خاوری  مراغه  و 21 هزارگزی  شمال...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        ابان بن  عثمان . [ اَ ن ِ ن ِ ع ُ ] (اِخ ) ابن  عفان . کنیت  او ابوسعید است . از ام  عمر و دختر جندب بن  عمر الدوسی . ودر جنگ  جمل  با عایشه  بوده است...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        ابان بن  عثمان . [ اَ ن ِ ن ِ ع ُ ] (اِخ ) ابن  یحیی بن  زکریای  لؤلؤی بجلی ، معروف  به  ابان  احمر. صاحب  کتاب  مغازی  در سیرت رسول  اکرم . وفات  ا...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        عثمان بن عفان معروف به عثمان((۴۳-)- ۳۵ ه.ق./ ۵۷۹ - ۶۵۵ م.) و ملقب به «ذوالنورین» و «امیرالمومنین» یکی از صحابه محمد بود که در تاریخ ابتدای اسلام نقش د...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        عثمان  مختاری . [ ع ُ ن ِ م ُ ] (اِخ ) ابوالمفاخر خواجه  حکیم  سراج الدین  ابوعمر عثمان بن  عمر (یا محمد) مختاری  غزنوی  از شاعران  بزرگ  دربار غزنویا...