ذأت 
        
     
    
								
        نویسه گردانی:
        ḎʼT 
    
							
    
								
        ذأت . [ ذَءْت ْ ] (ع  مص ) سخت  خبه  کردن  کسی  را. سخت  خفه  کردن ، خَوَه  کردن . (تاج  المصادر بیهقی ).
    
							
    
    
    
        
            واژه های همانند
        
        
            
    ۳۳۹ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۲ ثانیه
								
    
    
									
            
										
                
                
                    
											
                        ذعط. [ ذَ ] (ع  مص )سبک  گلو بریدن  کسی  را یا عام ّ است . (منتهی  الارب ).
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        ذات حج . [ ت ُ ح َج ج  ] (اِخ ) آبی  است  در طریق  مکّه  به  شام  و گویند از تبوک  حفار است .
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        ذات حص . [ ت ُ ح َص ص  ] (ع  ص  مرکب ) رحم  ذات  حص ّ. رحم  محصوصة. رَحِم  حاصةَ، رحم  مقطوعه . خویشی  گسسته .
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        ذات شد. [ ت ُ ش َدد ] (اِخ ) رجوع  بذات  شَل  شود.
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        ذات شفة. [ت ُ ش َف َ] (ع  اِ مرکب ) کلمه : کلّمته  فما رَد علی ّ ذات  شفة؛ با وی  گفتم  و او یک  کلمه  پاسخ  نکرد یا هیچ  نگفت .
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        ذات شل . [ ت ُ ش َل ل  ] (اِخ ) پشته ای  است  به  دیارغطفان . و بجای  لام  شل  دال  هم  آمده  است . یعنی  شَدّ.
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        ذات سنة. [ ت َ س َ ن َ ] (ع  ق  مرکب ) بسالی . درسالی .
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        ذات طس . [ ت ُ طَ ] (ع  ص  مرکب ، اِمرکب ) سورتی  از قرآن  که  به  طس  آغازد.
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        ذات مرة. [ ت َ م َر رَ تن  ] (ع  ق  مرکب ) در یک  باری . (قاضی خان  بدر محمد دهار). کرتی . نوبتی .
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        ذات مال . [ ت ُ ] (ع  ص  مرکب ) خداوند مال  (زن ). زن  مالدار. زنی  توانگر. زن  باخواسته .  ||  (اِ مرکب ) دارائی . توانگری .