ذأت 
        
     
    
								
        نویسه گردانی:
        ḎʼT 
    
							
    
								
        ذأت . [ ذَءْت ْ ] (ع  مص ) سخت  خبه  کردن  کسی  را. سخت  خفه  کردن ، خَوَه  کردن . (تاج  المصادر بیهقی ).
    
							
    
    
    
        
            واژه های همانند
        
        
            
    ۳۳۹ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۷ ثانیه
								
    
    
									
            
										
                
                
                    
											
                        ذات میل . [ ت ُ ] (اِخ ) قریه ای  به  شرقیه ٔ مِصر.
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        ذات عقد. [ ت ُ ع ُ ق َ ] (ع  ص  مرکب ) پرگره   ۞ .
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        ذات فلس . [  ] ( ) این  صورت  با شرحی  در المرصع ابن الاثیر آمده  است  و این  نسخه  چون  خطی  و منحصر است  تکمیل  آن  میسر نشد. رجوع  به  فلس  در معجم...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        ذات قرب . [ ت ُ ق َ ] (اِخ ) موضعی  است . و در آن  جنگی  بوده  است  عرب  را.
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        ذات کهف . [ ت ُ ک َ ] (اِخ ) کوهی  است  نزدیک  ضریّة و بدانجا بنویربوع  را با جیش  منذربن  ماءالسماء جنگی  روی  داد و غلبه  بنویربوع  را بود. جریر گوی...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        ذات لظی . [ ت ُ ل َ ظا ] (اِخ ) موضعی  است  بحرةالنار و حرةالنار میان  وادی القری  و تیما از دیار غطفان . در عقدالفرید آمده  است : و اقبل  رجل ٌ الی  ...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        ذات لوث .[ ت ُ ل َ ] (اِخ ) موضعی  است . راعی  راست  : و اظعان  طلبت  بذات لوث یزید رسیمها سرعاً و لیناانخن  جِمالهن  بذات  غسل سراةالیوم  یمهدن  الکد...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        ذات لیلة. [ ت َ ل َ ل َ تِن ْ ] (ع  ق  مرکب ) شبی . (قاضی  بدر محمدخان  دهار). در شبی . (مهذب  الاسماء). شبی  از شبها.
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        ذات ظلف . [ ت ُ ظِ ] رجوع  به  ذوات  الاظلاف  شود.
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        ذات شهر. [ ت َ ش َ رِن ْ ] (ع  ق  مرکب ) به  ماهی . در ماهی .