ذأت 
        
     
    
								
        نویسه گردانی:
        ḎʼT 
    
							
    
								
        ذأت . [ ذَءْت ْ ] (ع  مص ) سخت  خبه  کردن  کسی  را. سخت  خفه  کردن ، خَوَه  کردن . (تاج  المصادر بیهقی ).
    
							
    
    
    
        
            واژه های همانند
        
        
            
    ۳۳۹ مورد، زمان جستجو: ۰.۵۲ ثانیه
								
    
    
									
            
										
                
                
                    
											
                        ذات وبر. [ ت ُ وَ ب َ ] (ع  ص  مرکب ) یقال  للرجل  اذا تکلم  بما ینکر علیه ، جئت  بها شعراء و ذات  وَبر.
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        ذات  ید. [ ت ُ ی َ ] (ع  اِ مرکب ) دارائی . مال . ذات  ید فلان ؛ مایملک  او. قلت  ذات  یده ؛ تنگ  دست  گردید.
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        ذات الرئة.[ تُرْ رِ ءَ ] (اِ مرکب ) رجوع  به  ذات  الریه  شود.
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        ذات الخف . [ تُل ْ خ ُف ف  ] (ع  ص  مرکب ) دارنده ٔ سپل . نرم پای . ج ، ذوات الاخفاف . یا ذوات الخف ّ. سپل داران . نرم پایان ، مانند اشتر.
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        ذات الریة. [ تُرْری  ی َ ] (ع  اِ مرکب ) درد شُش . (مهذب الاسماء). آماس  شش .  ۞  التهاب  و آماسی  در شش  با درد و سرفه  و تب  و تنگی  نفس . و صاحب  ک...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        ذات الشر. [ تُش ْ ش َرر ] (اِخ ) موضعی  است . امروءالقیس  گوید : فلم  تترک  بذات الشر ظبیاًو لم  تترک  بحبلها (؟) حمارا.(المرصع).
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        ذات رفرف . [ ت ُ رَ رَ ] (اِخ ) وادیئی  است  بنی سلیم  را. (معجم  البلدان  یاقوت ).
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        ذات حافر. [ ت ُ ف ِ ] (ع  ص  مرکب ) رجوع  به  ذوات  الحافر شود.
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        ذات حبیس . [ ت ُ ح َ ] (اِخ ) موضعی  است  به  مکّه  و بدانجاست  کوه  سیاه  موسوم  به  اظلم . (المرصع).
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        ذات الید. [ تُل ْ ی َ ] (ع  اِ مرکب ) ملک  ید. مال . مملوک . ثروت . حریشه . دارائی  :  از ذات الید خویش  آنچه  مکنت  داشت  هریک  را مراعات  کرد تا همگ...